تک 20 دانلود خانه
با سلام خدمت شما بيننده ي عزيز ورود شما را به اين وبسايت خوش امد مي گوييم تک 20 بزرک ترين و بروز ترين وب سايتي در بين سايت ها ووبلاگ است که هر دو روز 1 بار اپديت ميشود از شما بيننده ي عزيز دعوت مي شود با دادن نظر ما را در ساخت اين بهتر اين وبلاگ ياري نما ييد راستي در اين وبلاگ عضو شويد تا بتوانيد از تمامي امکا نات اين وبلاگ استفاده نماييد با تشکر فرهان موسوي.
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرين مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان

javahermarket

دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:زندگی نامه,زندگی نامه افراد مهم,زندگی نامه افراد مهم ایران , زندگی نامه اشخاص مهم ایران , زندگی نامه باقر خان ,زندگی نامه باقر خان سالار ملی ,زندگی نامه افراد مشهور ایران, زندگی نامه افراد مهم دوره مشروطه,زندگی نامه,زندگی نامه افراد مهم,زندگی نامه افراد مهم ایران , زندگی نامه اشخاص مهم ایران , زندگی نامه باقر خان ,زندگی نامه باقر خان سالار ملی ,زندگی نامه افراد مشهور ایران, زندگی نامه افراد مهم دوره مشروطه,زندگی نامه,زندگی نامه افراد مهم,زندگی نامه افراد مهم ایران , زندگی نامه اشخاص مهم ایران , زندگی نامه باقر خان ,زندگی نامه باقر خان سالار ملی ,زندگی نامه افراد مشهور ایران, زندگی نامه افراد مهم دوره مشروطه,زندگی نامه,زندگی نامه افراد مهم,زندگی نامه افراد مهم ایران , زندگی نامه اشخاص مهم ایران , زندگی نامه باقر خان ,زندگی نامه باقر خان سالار ملی ,زندگی نامه افراد مشهور ایران, زندگی نامه افراد مهم دوره مشروطه,زندگی نامه,زندگی نامه افراد مهم,زندگی نامه افراد مهم ایران , زندگی نامه اشخاص مهم ایران , زندگی نامه باقر خان ,زندگی نامه باقر خان سالار ملی ,زندگی نامه افراد مشهور ایران,زندگی نامه,زندگی نامه افراد مهم,زندگی نامه افراد مهم ایران , زندگی نامه اشخاص مهم ایران , زندگی نامه باقر خان ,زندگی نامه باقر خان سالار ملی ,زندگی نامه افراد مشهور ایران, زندگی نامه افراد مهم دوره مشروطه, زندگی نامه افراد مهم دوره مشروطه,, :: 22:13 :: نويسنده : فرهان

برای دیدن زندگی نامه به ادامه مطلب بروید

tak20.loxblog.com تک 20

ادامه مطلب ...

 

 

زندگینامه سهراب سپهری و برخی آثار نقاشی او


سهراب سپهری ( ۱۵ مهر ۱۳۰۷ در کاشان - ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ در تهران) شاعر و نقاش ایرانی بود. او از مهم‌ترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبان‌های بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده است. وی پس از ابتلا به بیماری سرطان خون در بیمارستان پارس تهران درگذشت.



 زندگی‌نامه

دورهٔ ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (۱۳۱۹) و متوسّطه را در دبیرستان پهلوی کاشان (خرداد ۱۳۲۲) گذراند و پس از فارغ‌التحصیلی در دورهٔ دوسالهٔ دانش‌سرای مقدماتی پسران به استخدام ادارهٔ فرهنگ کاشان درآمد. در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دورهٔ دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعهٔ شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل شد و به دریافت نشان درجهٔ اول علمی نایل آمد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعهٔ اشعار خود را با عنوان «زندگی خواب‌ها» منتشر کرد. آنگاه به تأسیس کارگاه نقاشی همت گماشت. در آذر ۱۳۳۳ در ادارهٔ کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزه‌ها شروع به کار کرد و در هنرستان‌های هنرهای زیبا نیز به تدریس می‌پرداخت. در مهر ۱۳۳۴ ترجمهٔ اشعار ژاپنی از وی در مجلهٔ «سخن» به چاپ رسید. در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمنا در مدرسهٔ هنرهای زیبای پاریس در رشتهٔ لیتوگرافی نام نویسی کرد. وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاه‌ها به معرض نمایش گذاشت. حضور در نمایشگاه‌های نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. سهراب سپهری مدتی در ادارهٔ کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۳۷ مشغول به کار شد. از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع به تدریس در هنرکدهٔ هنرهای تزئینی تهران نمود. در اسفند همین سال بود که از کلیهٔ مشاغل دولتی به کلی کناره‌گیری کرد.

 درگذشت


سهراب سپهری در غروب ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. صحن امامزاده سلطان‌علی روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب گردید.



زندگی سهراب به روایت خودش

سهراب سپهری نقاش و شاعر، ۱۵ مهرماه سال ۱۳۰۷ در کاشان متولد شد. خود سهراب میگوید : ...مادرم میداند که من روز چهاردهم مهر به دنیا آمده ام. درست سر ساعت ۱۲. مادرم صدای اذان را میشندیده است...(هنوز در سفرم - صفحه ۹)

پدر سهراب، اسدالله سپهری، کارمند اداره پست و تلگراف کاشان، اهل ذوق و هنر. وقتی سهراب خردسال بود، پدر به بیماری فلج مبتلا شد. ...کوچک بودم که پدرم بیمار شد و تا پایان زندگی بیمار ماند. پدرم تلگرافچی بود. در طراحی دست داشت. خوش خط بود. تار مینواخت. او مرا به نقاشی عادت داد...(هنوز در سفرم - صفحه ۱۰)

درگذشت پدر در سال ۱۳۴۱

مادر سهراب، ماه جبین، اهل شعر و ادب که در خرداد سال ۱۳۷۳ درگذشت. تنها برادر سهراب، منوچهر در سال ۱۳۶۹ درگذشت. خواهران سهراب : همایوندخت، پریدخت و پروانه. محل تولد سهراب باغ بزرگی در محله دروازه عطا بود. سهراب از محل تولدش چنین میگوید : ...خانه، بزرگ بود. باغ بود و همه جور درخت داشت.برای یادگرفتن، وسعت خوبی بود. خانه ما همسایه صحرا بود . تمام رویاهایم به بیابان راه داشت...(هنوز در سفرم - صفحه ۱۰)

سال ۱۳۱۲، ورود به دبستان خیام (مدرس) کاشان. ...مدرسه، خوابهای مرا قیچی کرده بود . نماز مرا شکسته بود . مدرسه، عروسک مرا رنجانده بود . روز ورود، یادم نخواهد رفت : مرا از میان بازیهایم ربودند و به کابوس مدرسه بردند . خودم را تنها دیدم و غریب ... از آن پس و هربار دلهره بود که به جای من راهی مدرسه میشد....(اتاق آبی - صفحه ۳۳) ...در دبستان، ما را برای نماز به مسجد میبردند. روزی در مسجد بسته بود . بقال سر گذر گفت : نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیکتر باشید. مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سالها مذهبی ماندم. بی آنکه خدایی داشته باشم ...(هنوز در سفرم)

سهراب از معلم کلاس اولش چنین میگوید : ...آدمی بی رویا بود. پیدا بود که زنجره را نمیفهمد. در پیش او خیالات من چروک میخورد...

خرداد سال ۱۳ ۱۹ ، پایان دوره شش ساله ابتدایی. ...دبستان را که تمام کردم، تابستان را در کارخانه ریسندگی کاشان کار گرفتم. یکی دو ماه کارگر کارخانه شدم . نمیدانم تابستان چه سالی، ملخ به شهر ما هجوم آورد . زیانها رساند . من مامور مبارزه با ملخ در یکی از آبادیها شدم. راستش، حتی برای کشتن یک ملخ نقشه نکشیدم. اگر محصول را میخوردند، پیدا بود که گرسنه اند. وقتی میان مزارع راه میرفتم، سعی میکردم پا روی ملخها نگذارم....(هنوز در سفرم)

مهرماه همان سال، آغاز تحصیل در دوره متوسطه در دبیرستان پهلوی کاشان. ...در دبیرستان، نقاشی کار جدی تری شد. زنگ نقاشی، نقطه روشنی در تاریکی هفته بود...(هنوز در سفرم - صفحه ۱۲) از دوستان این دوره : محمود فیلسوفی و احمد مدیحی سال ۱۳۲۰، سهراب و خانواده به خانه ای در محله سرپله کاشان نقل مکان کردند. سال ۱۳۲۲، پس از پایان دوره اول متوسطه، به تهران آمد و در دانشسرای مقدماتی شبانه روزی تهران ثبت نام کرد. ...در چنین شهری [کاشان]، ما به آگاهی نمیرسیدیم.اهل سنجش نمیشدیم. در حساسیت خود شناور بودیم. دل میباختیم. شیفته میشدیم و آنچه میاندوختیم، پیروزی تجربه بود. آمدم تهران و رفتم دانشسرای مقدماتی. به شهر بزرگی آمده بودم. اما امکان رشد چندان نبود...(هنوز در سفرم- صفحه ۱۲) سال ۱۳۲۴ دوره دوساله دانشسرای مقدماتی به پایان رسید و سهراب به کاشان بازگشت. ...دوران دگرگونی آغاز میشد. سال ۱۹۴۵ بود. فراغت در کف بود. فرصت تامل به دست آمده بود. زمینه برای تکانهای دلپذیر فراهم میشد...(هنوز در سفرم)

آذرماه سال ۱۳۲۵ به پیشنهاد مشفق کاشانی (عباس کی منش متولد ۱۳۰۴) در اداره فرهنگ (آموزش و پرورش) کاشان استخدام شد. ...شعرهای مشفق را خوانده بودم ولی خودش را ندیده بودم. مشفق دست مرا گرفت و به راه نوشتن کشید. الفبای شاعری را او به من آموخت...(هنوز در سفرم) سال ۱۳۲۶ و در سن نوزده سالگی، منظومه ای عاشقانه و لطیف از سهراب، با نام "در کنار چمن یا آرامگاه عشق" در ۲۶ صفحه منتشر شد. ...دل به کف عشق هر آنکس سپرد جان به در از وادی محنت نبرد زندگی افسانه محنت فزاست زندگی یک بی سر و ته ماجراست غیر غم و محنت و اندوه و رنج نیست در این کهنه سرای سپنج... مشفق کاشانی مقدمه کوتاهی در این کتاب نوشته است. سهراب بعدها، هیچگاه از این سروده‌ها یاد نمیکرد.

سال ۱۳۲۷، هنگامی که سهراب در تپه‌های اطراف قمصر مشغول نقاشی بود، با منصور شیبانی که در آن سالها دانشجوی نقاشی دانشکده هنرهای زیبا بود، آشنا شد. این برخورد، سهراب را دگرگون کرد. ...آنروز، شیبانی چیرها گفت. از هنر حرفها زد. ون گوگ را نشان داد. من در گیجی دلپذیری بودم. هرچه میشنیدم، تازه بود و هرچه میدیدم غرابت داشت. شب که به خانه بر میگشتم، من آدمی دیگر بودم. طعم یک استحاله را تا انتهای خواب در دهان داشتم...(هنوز در سفرم)

شهریور ماه همان سال، استعفا از اداره فرهنگ کاشان. مهرماه، به همراه خانواده جهت تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا در رشته نقاشی به تهران میاید. در خلال این سالها، سهراب بارها به دیدار نمیا یوشیج میرفت.

در سال ۱۳۳۰ مجموعه شعر "مرگ رنگ" منتشر گردید. برخی از اشعار موجود در این مجموعه بعدها با تغییراتی در "هشت کتاب" تجدید چاپ شد. بخشهایی حذف شده از " مرگ رنگ " : ...جهان آسوده خوابیده است، فروبسته است وحشت در به روی هر تکان، هر بانگ چنان که من به روی خویش...

سال ۱۳۳۲، پایان دوره نقاشی دانشکده هنرهای زیبا و دریافت مدرک لیسانس و دریافت مدال درجه اول فرهنگ از شاه. ...در کاخ مرمر شاه از او پرسید : به نظر شما نقاشی‌های این اتاق خوب است ؟ سهراب جواب داد : خیر قربان و شاه زیر لب گفت : خودم حدس میزدم.... (مرغ مهاجر صفحه ۶۷) اواخر سال ۱۳۳۲، دومین مجموعه شعر سهراب با عنوان "زندگی خوابها" با طراحی جلد خود او و با کاغذی ارزان قیمت در ۶۳ صفحه منتشر شد.

تا سال ۱۳۳۶، چندین شعر سهراب و ترجمه هایی از اشعار شاعران خارجی در نشریات آن زمان به چاپ رسید. در مردادماه ۱۳۳۶ از راه زمینی به پاریس و لندن جهت نام نویسی در مدرسه هنرهای زیبای پاریس در رشته لیتوگرافی سفر میکند.

فروردین ماه سال ۱۳۳۷، شرکت در نخستین بی ینال تهران خرداد همان سال شرکت در بی ینال ونیز و پس از دو ماه اقامت در ایتالیا به ایران باز میگردد.

در سال ۱۳۳۹، ضمن شرکت در دومین بی ینال تهران، موفق به دریافت جایزه اول هنرهای زیبا گردید. در همین سال، شخصی علاقه مند به نقاشیهای سهراب، همه تابلوهایش را یکجا خرید تا مقدمات سفر سهراب به ژاپن فراهم شود. مرداد این سال، سهراب به توکیو سفر می‌کند و درآنجا فنون حکاکی روی چوب را میاموزد.

سهراب در یادداشتهای سفر ژاپن چنین مینویسد : ...از پدرم نامه ای داشتم. در آن اشاره ای به حال خودش و دیگر پیوندان و آنگاه سخن از زیبایی خانه نو و ایوان پهن آن و روزهای روشن و آفتابی تهران و سرانجام آرزوی پیشرفت من در هنر. و اندوهی چه گران رو کرد : نکند چشم و چراغ خانواده خود شده باشم...

در آخرین روزهای اسفند سال ۱۳۳۹ به دهلی سفر میکند. پس از اقامتی دوهفته ای در هند به تهران باز میگردد. در اواخر این سال، سهراب و خانواده اش به خانه ای در خیابان گیشا، خیابان بیست و چهارم نقل مکان میکند. در همین سال در ساخت یک فیلم کوتاه تبلیغاتی انیمیشن، با فروغ فرخزاد همکاری نمود. تیرماه سال ۱۳۴ ۱، فوت پدر سهراب ...وقتی که پدرم مرد، نوشتم : پاسبانها همه شاعر بودند. حضور فاجعه، آنی دنیا را تلطیف کرده بود. فاجعه آن طرف سکه بود وگرنه من میدانستم و میدانم که پاسبانها شاعر نیستند. در تاریکی آنقدر مانده ام که از روشنی حرف بزنم...

تا سال ۱۳۴۳ تعدادی از آثار نقاشی سهراب در کشورهای ایران، فرانسه، سوئیس، فلسطین و برزیل به نمایش درآمد. فروردین سال ۱۳۴۳، سفر به هند و دیدار از دهلی و کشمیر و در راه بازگشت در پاکستان، بازدید از لاهور و پیشاور و در افغانستان، بازدید از کابل. در آبانماه این سال، پس از بازگشت به ایران طراحی صحنه یک نمایش به کارگردانی خانم خجسته کیا را انجام داد. منظومه "صدای پای آب" در تابستان همین سال در روستای چنار آفریده میشود.

تا سال ۱۳۴۸ ضمن سفر به کشورهای آلمان، انگلیس، فرانسه، هلند، ایتالیا و اتریش، آثار نقاشی او در نمایشگاههای متعددی به نمایش درآمد. سال ۱۳۴۹، سفر به آمریکا و اقامت در لانگ آیلند و پس از ۷ ماه اقامت در نیویورک، به ایران باز میگردد. سال ۱۳۵ ۱ برگذاری نمایشگاههای متعدد در پاریس و ایران.

تا سال ۱۳۵۷، چندین نمایشگاه از آثار نقاشی سهراب در سوئیس، مصر و یونان برگذار گردید.

سال ۱۳۵۸، آغاز ناراحتی جسمی و آشکار شدن علائم سرطان خون. دیماه همان سال جهت درمان به انگلستان سفر می‌کند و اسفندماه به ایران باز میگردد.

سال ۱۳۵۹... اول اردیبهشت... ساعت ۶ بعد ازظهر، بیمارستان پارس تهران... فردای آن روز با همراهی چند تن از اقوام و دوستش محمود فیلسوفی، صحن امامزاده سلطان علی، روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان مییزبان ابدی سهراب گردید. آرامگاهش در ابتدا با قطعه آجر فیروزه ای رنگ مشخص بود و سپس سنگ نبشته ای از هنرمند معاصر، رضا مافی با قطعه شعری از سهراب جایگزین شد: به سراغ من اگر میایید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

...کاشان تنها جایی است که به من آرامش میدهد و میدانم که سرانجام در آنجا ماندگار خواهم شد... و سهراب .... ماندگار شد.... 


نامه به مادر

دهلی ، ۲ فروردین مادر عزیزم پریشب با هواپیما وارد شدم یعنی شب عید به خاک هندوستان رسیدم. در توکیو بالاخره توانستم یک سفر بروم به کیوتو و نارا. این دو شهر سابقا پایتخت ژاپن بوده اند . بهترین آثار هنری در همین دو شهر است . بدون دیدن آنها ، انگار ژاپن را ندیده ام . یک سفر هم رفتم به کاما کورا که از توکیو دور نیست ، خلاصه ژاپن را آنطور که می خواستم دیدم.... ...قصد من این است سه ماه در هند بمانم... بعد از راه کشمیر و پاکستان و افغانستان به ایران می آیم.خوشبختانه به ایران نزدیک شده ام . اولا نامه زود می رسد.،ثانیا از راه هوا یا زمین مسافرت آسان است . با هواپیمای جت تا تهران سه ساعت راه است بنابراین غصه ای ندارد، (تا پول هست می‌شود ماند). اما راجع به این سرزمین ، هنوز چیزی نمی توانم بنویسم ، چون بیش از یک روز نیست که در اینجا هستم . دهلی شهر بزرگی است . دیروز همه اش در شهر گشتم. هیچ کجا به این اندازه باغهای بزرگ ندیده ام ، خیال دارم دو چرخه کرایه کنم و همه جا را بگردم . اینجا همه سحر خیز هستند ، حتی گنجشکها . صبح هنوز هوا تاریک بود که گنجشکها جیر جیر می کردند ، رنگ کلاغها یک کمی با رنگ کلاغهای ما فرق دارد، یعنی سر آنها دم به بنفشی می زند ، البته مهم نیست ، باید یک کمی گذشت داشت ، یک موش الان دارد وسط اطاق راه می رود. اینجا موجودات عجیب و غریب پیدا می‌شود ، مار فراوان است ، ولی من هنوز ندیده ام. گاوها وسط کوچه و خیابان هستند و هیچ کس حق ندارد آنها را کنار بزند ... دهلی قدیم وضع بسیار بدی دارد. به قدری مردم بد بخت و گرسنه و مریض هستند که تماشای آن اسفناک است. الان صبحانه آوردند و من خوردم. این کارها فداکاری لازم دارد... باری من خیال دارم یک چند وقت در اینجا بمانم . من با جدیت مشغول یاد گرفتن انگلیسی هستم . جون بدون دانستن این زبان نمی شود در اینجا زندگی کرد ، شاید یک اکسپوزیسیون ترتیب بدهم ، امروز می روم چند گالری را ببینم...


سفرهای خارج از کشور

    * سفر به ایتالیا (وی از پاریس به ایتالیا می‌رود)؛
    * سفر به ژاپن (توکیو در مرداد ۱۳۳۹) برای آموختن فنون حکاکی روی چوب که موفق به بازدید از شهرها و مراکز هنری ژاپن نیز می‌شود؛
    * سفر به هندوستان (۱۳۴۰)؛
    * سفر مجدد به هندوستان (۱۳۴۲، بازدید از بمبئی، بنارس، دهلی، اگره، غارهای آجانتا، کشمیر)؛
    * سفر به پاکستان (۱۳۴۲، تماشای لاهور و پیشاور)؛
    * سفر به افغانستان (۱۳۴۲، اقامت در کابل)؛
    * سفر به اروپا (۱۳۴۴، مونیخ و لندن)؛
    * سفر به اروپا (۱۳۴۵، فرانسه، اسپانیا، هلند، ایتالیا، اتریش)؛
    * سفر به آمریکا و اقامت در لانگ آیلند (۱۳۴۹ و شرکت در یک نمایشگاه گروهی و سپس سفر به نیویورک)؛
    * سفر به پاریس و اقامت در «کوی بین‌المللی هنرها» (۱۳۵۲)؛
    * سفر به یونان و مصر (۱۳۵۳)؛
    * سفر به بریتانیا برای درمان بیماری اش سرطان خون (دی ۱۳۵۸).

نمایشگاه‌های نقاشی

از جمله نمایشگاه‌های نقاشی که سهراب سپهری در آن‌ها حضور داشت، یا نمایشگاه انفرادی وی بودند، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

    * اولین دوسالانهٔ تهران (فروردین ۱۳۳۷)؛
    * دوسالانهٔ ونیز (خرداد ۱۳۳۷)؛
    * دو سالانهٔ دوم تهران (فروردین ۱۳۳۹، برندهٔ جایزهٔ اول هنرهای زیبا)؛
    * نمایشگاه انفرادی در تالار عباسی تهران (اردیبهشت ۱۳۴۰)؛
    * نمایشگاه انفرادی در تالار فرهنگ تهران (خرداد ۱۳۴۱، دی ۱۳۴۱)؛
    * نمایشگاه گروهی در نگارخانه گیل گمش (تهران، ۱۳۴۲)؛
    * نمایشگاه انفرادی در استودیو فیلم گلستان (تهران، تیر ۱۳۴۲)؛
    * دوسالانهٔ سان پاولو (برزیل، ۱۳۴۲)؛
    * نمایشگاه گروهی هنرهای معاصر ایران (موزه بندر لوهار، فرانسه، ۱۳۴۲)؛
    * نمایشگاه گروهی در نگارخانه نیالا (تهران، ۱۳۴۲)؛
    * نمایشگاه انفرادی در نگارخانه صبا (تهران، ۱۳۴۲)؛
    * نمایشگاه گروهی در نگارخانه بورگز (تهران، ۱۳۴۴)؛
    * نمایشگاه انفرادی در نگارخانه بورگز (تهران، ۱۳۴۴)؛
    * نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون (تهران، بهمن ۱۳۴۶)؛
    * نمایشگاه گروهی در نگارخانه مس تهران (۱۳۴۷)؛
    * نمایشگاه جشنوارهٔ روایان (فرانسه، ۱۳۴۷)؛
    * نمایشگاه هنر معاصر ایران در باغ موسسه گوته (تهران، خرداد ۱۳۴۷)؛
    * نمایشگاه دانشگاه شیراز (شهریور ۱۳۴۷)؛
    * جشنوارهٔ بین‌المللی نقاشی در فرانسه (اخذ امتیاز مخصوص، ۱۳۴۸)؛
    * نمایشگاه گروهی در بریج همپتن آمریکا (۱۳۴۹)؛
    * نمایشگاه انفرادی در نگارخانه بنسن نیویورک (۱۳۵۰)؛
    * نمایشگاهانفرادی در نگارخانه لیتو (تهران، ۱۳۵۰)؛
    * نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیروس (پاریس، ۱۳۵۱)؛
    * نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۱)؛
    * اولین نمایشگاه هنری بین‌المللی تهران (دی ۱۳۵۳)؛
    * نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۴)؛
    * نمایشگاه هنر معاصر ایران در «بازار هنر» (بال، سوییس، خرداد ۱۳۵۵)؛
    * نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۷).

 آثار ادبی

سهراب در آغاز کار شاعری تحت تأثیر شعرهای نیما بود و این تأثیر در «مرگ رنگ» به خوبی مشهود است. بعدها سبک او دستخوش تغییراتی می‌شود و شعرش با دیگر شاعران هم دورهٔ خویش متمایز می‌گردد. از جمله مجموعه شعرهای دیگر سهراب سپهری می‌توان به این عنوان‌ها اشاره نمود:

    * مرگ رنگ (۱۳۳۰) ؛
    * زندگی خواب‌ها (۱۳۳۲) ؛
    * آوار آفتاب (۱۳۴۰) ؛
    * شرق اندوه (۱۳۴۰) ؛
    * صدای پای آب (۱۳۴۴) ؛
    * مسافر (۱۳۴۵) ؛
    * حجم سبز (۱۳۴۶) ؛
    * ما هیچ ما نگاه (۱۳۵۶) ؛
    * هشت کتاب (۱۳۵۶) ؛ که در واقع مجموعه همه هشت دفتر ذکر شده در بالاست که در یک مجلد در سال 56 به چاپ رسید و بارها تجدید چاپ شد. اکنون نیز در اکثر موارد دفترهای شعری وی به تنهایی به چاپ نمی رسند و عرضه نمی شوند بلکه به همین صورت یک مجلدی هشت کتاب در دسترس خوانندگان قرار گرفته اند

برخی از آثار سهراب سپهری

.

tak20.loxblog.com تک 20

 

 

 حکیم غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری در  ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ در نیشابور دیده به جهان گشود .

وی  به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوریهم نامیده شده‌است، از ریاضی‌دانان، ستاره‌شناسان و شاعران بنام ایران در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و حجةالحق لقب داشته است؛ ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبان‌های زنده ترجمه نموده‌اند، ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌است که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغرب‌زمین گردیده‌است.

 

. 

یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ سلطنت ملک‌شاه سلجوقی بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعات‌اش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است.

شماری از تذکره نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خوانده‌اندهر چند قول مبنی بر این که خیام شاگرد ابن سینا بوده‌است، بسیار بعید می‌نماید. چون از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشته‌اند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود می‌داند اما این استادی ابن سینا، جنبهٔ معنوی دارد.

همچنین از وی هم‌اکنون بیش از ۱۰۰ رباعی برجای مانده‌است.

 

آرامگاه خیام که در محله کهن شادیاخ در نیشابور است.عمر خیام در سده پنجم هجری در نیشابور زاده شد. فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و ستاره‌شناسی را فراگرفت. برخی نوشته‌اند که او فلسفه را مستقیماً از زبان یونانی فرا گرفته بود

 

در حدود 436 - 449 هجری -  تحت حمایت و سرپرستی ابوطاهر، قاضی‌القضات سمرقند، کتابی دربارهٔ معادله‌های درجهٔ سوم به زبان عربی نوشت تحت نام رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابلهبا نظام‌الملک طوسی رابطه‌ای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به خواجه تقدیم کرد. پس از این دوران خیام به دعوت سلطان جلال‌الدين ملک‌شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک به اصفهان می‌رود تا سرپرستی رصدخانهٔ اصفهان را به‌عهده گیرد. او هجده سال در آن‌جا مقیم می‌شود. به مدیریت او زیج ملکشاهی تهیه می‌شود و در همین سال‌ها طرح اصلاح تقویم را تنظیم می‌کند. تقویم جلالی را تدوین کرد که به نام جلال‌الدين ملکشاه شهره‌است، اما پس از مرگ ملکشاه کاربستی نیافت. در این دوران خیام به‌عنوان اختربین در دربار خدمت می‌کرد هرچند به اختربینی اعتقادی نداشت در همین سال‌ها مهم‌ترین و تأثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح مااشکل من مصادرات اقلیدس را می‌نویسد و در آن خطوط موازی و نظریهٔ نسبت‌ها را شرح می‌دهد. پس از درگذشت ملکشاه و کشته شدن نظام‌الملک، خیام مورد بی‌مهری قرار گرفت و کمک مالی به رصدخانه قطع شد بعد از سال 465 - ۴۷۹  هجری  - اصفهان را به قصد اقامت در مرو که به عنوان پایتخت جدید سلجوقیان انتخاب شده بود، ترک کرد. احتمالاً در آن‌جا میزان الحکم و قسطاس المستقیم را نوشت. رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) احتمالاً در همین سال‌ها نوشته شده‌است. غلامحسین مراقبی گفته‌است که خیام در زندگی زن نگرفت و همسر برنگزید.

 

دوران خیام

در زمان خیام فرقه‌های مختلف سنی و شیعه، اشعری و معتزلی سرگرم بحث‌ها و مجادلات اصولی و کلامی بودند. فیلسوفان پیوسته توسط قشرهای مختلف به کفر متهم می‌شدند. تعصب، بر فضای جامعه چنگ انداخته بود و کسی جرئت ابراز نظریات خود را نداشت - حتی امام محمد غزالی نیز از اتهام کفر در امان نماند. اگر به سیاست‌نامهٔ خواجه نظام‌الملک بنگریم، این اوضاع کاملاً بر ما روشن خواهد بود. در آن جا، خواجه نظام همهٔ معتقدان به مذهبی خلاف مذهب خود را به شدت می‌کوبد و همه را منحرف از راه حق و ملعون می‌داند. از نظر سیاست نیز وقایع مهمی در عصر خیام رخ داد:

سقوط دولت آل بویه

قیام دولتِ سلجوقی

جنگ‌های صلیبی

ظهور باطینان

 

در اوایل دوران زندگي خیام، ابن سینا و ابوریحان بیرونی به اواخر عمر خود رسیده بودند. نظامی عروضیِ سمرقندی او را «حجه‌الحق» و ابوالفضل بیهقی «امام عصر خود» لقب داده‌اند. از خیام به عنوان جانشین ابن‌سینا و استاد بی‌بدیلِ فلسفه طبیعی (مادی) ریاضیات، منطق و مابعدالطبیعه یاد می‌کنند. خیام در سال 466 - 480 هجری - از سوی سلطان ملکشاه سلجوقی مأموریت گرفت تا تقویم زمان خود را اصلاح كند.

 

مرگ خیام

 

باغی که آرامگاه خیام در آن قرار دارد، تصویر از کنار آرامگاه امام‌زاده محروق گرفته شده‌است و در ورودی قدیمی این باغ در تصویر دیده می‌شود.مرگ خیام را میان سال‌های 502 الی 505 -۵۱۷-۵۲۰ هجری  - می‌دانند که در نیشابور اتفاق افتاد. گروهی از تذکره‌نویسان نیز وفات او را 503  نوشته‌اند،اما پس از بررسیهای لازم مشخص گردیده که تاریخ وفات وی سال 502 بوده‌است .مقبرهٔ وی هم اکنون در شهر نیشابور، در باغی که آرامگاه امام‌زاده محروق در آن واقع می‌باشد، قرار گرفته‌است.

 

خیام شاعر

خیام زندگی‌اش را به عنوان ریاضیدان و فیلسوفی شهیر سپری کرد، در حالی‌که معاصرانش از رباعیاتی که امروز مایه شهرت و افتخار او هستند بی‌خبر بودند. معاصران خیام نظیر نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی از شاعری خیام یادی نکرده‌اند. صادق هدایت در این باره می‌گوید.

 

گویا ترانه‌های خیام در زمان حیاتش به واسطهٔ تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته یا در حاشیهٔ جنگ‌ها و کتب اشخاص باذوق بطور قلم‌انداز چند رباعی از او ضبط شده، و پس از مرگش منتشر گردیده

 

قدیمی‌ترین کتابی که در آن از خیام شاعر یادی شده‌است، کتاب خریدة القصر از عمادالدین کاتب اصفهانی است. این کتاب به زبان عربی و در سال 555 -  ۵۷۲  هجری -  یعنی نزدیک به ۵۰ سال پس از مرگ خیام نوشته شده‌است. کتاب دیگر مرصادالعباد نجم‌الدین رازی است.این کتاب حدود ۱۰۰ سال پس از مرگ خیام در 602 - ۶۲۰ هجری -  تصنیف شده‌است نجم‌الدین صوفی متعصبی بود و از نیش و کنایه به خیام به خاطر افکار کفرآمیزش دریغ نکرده‌است. کتاب‌های قدیمی (پیش از سدهٔ نهم) که اشعار خیام در آنها آمده‌است و مورد استفادهٔ مصححان قرار گرفته‌اند علاوه بر مرصادالعباد از قرار زیرند: تاریخ جهانگشا ، تاریخ گزیدهٔ حمدالله مستوفی 0 نزهة المجالس . مونس الاحرار . جنگی از منشآت و اشعار که سعید نفیسی در کتابخانهٔ مجلس شورای ملی جنگ یافت و در سال 728 -  ۷۵۰ هجری  -  کتابت شده‌است و همچنین مجموعه‌ای تذکره‌مانند که قاسم غنی در کتابخانهٔ شورای ملی یافت که مشتمل بر منتخابت اشعار سی شاعر است و پنج رباعی از خیام دارد.

 

با کنار گذاشتن رباعایت تکراری ۵۷ رباعی به دست می‌آید. این ۵۷ رباعی که تقریباً صحت انتساب آنها به خیام مسلم است کلیدی برای تصحیح و شناختن سره از ناسره به دست مصححان می‌دهد. با کمک این رباعی‌ها زبان شاعر و مشرب فلسفی وی تا حد زیادی آشکار می‌شود. زبان خیام در شعر طبیعی و ساده و از تکلف به دور است و در شعر پیرو کسی نیست. وانگهی هدف خیام از سرودن رباعی شاعری به معنی متعارف نبوده‌است بلکه به واسطهٔ داشتن ذوق شاعری نکته‌بینی‌های فلسفی خود را در قالب شعر بیان کرده‌است

 

تصحیحات رباعیات خیام

شهرت خیام به عنوان شاعر مرهون ادوارد فیتزجرالد انگلیسی‌است که با ترجمهٔ شاعرانهٔ رباعیات وی به انگلیسی، خیام را به جهانیان شناساند. با این حال در مجموعهٔ خود اشعاری از خیام آورده‌آست که به قول هدایت نسبت آنها به خیام جایز نیست.

 

تا پیش از تصحیحات علمی مجموعه‌هایی که با نام رباعیات خیام وجود داشت؛ مجموعه‌هایی مغشوش از آرای متناقض و افکار متضاد بود به طوری که به قول صادق هدایت «اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلک و عقیدهٔ خود را عوض کرده باشد قادر به گفتن چنین افکاری نخواهد بود.». بی‌مبالاتی نسخه‌نویسان و اشتباه کاتبان همیشه در بررسی نسخه‌های خطی دیده می‌شود. اما در مورد خیام گاه اشعارش را به‌عمد تغییر داده‌اند تا آن را به مسلک تصوف نزدیک کنند. هدایت حتی می‌گوید یک علت مغشوش بودن رباعیات خیام این است که هر کس می‌خوارگی کرده‌است و رباعی‌ای گفته‌است از ترس تکفیر آن را به خیام نسبت داده‌است.. مشکل دیگری که وجود دارد این است که بسیاری به پیروی و تقلید از خیام رباعی سروده‌اند و رباعی ایشان بعدها در شمار رباعیات خیام آمده‌است..

 

نخستین تصحیح معتبر رباعیات خیام به دست صادق هدایت انجام گرفت. وی از نوجوانی دلبستهٔ خیام بود تدوینی از رباعیات خیام صورت داده بود. بعدها در 1274 -  ۱۳۱۳ هجری - آن را مفصل‌تر و علمی‌تر و با مقدمه‌ای طولانی با نام ترانه‌های خیام به چاپ رسانید. تصحیح معتبر بعدی به دست محمد علی فروغی در 1281 - ۱۳۲۰ هجری -  به انجام رسید. لازم به ذکر است که اروپاییان نظیر ژوکوفسکی، روزن و کریستن‌سن دست به تصحیح رباعیات زده بودند اما منتقدان بعدی شیوهٔ تصحیح و حاصل کار ایشان را چندان معتبر ندانسته‌اند.

 

احمد شاملو روایتی از ۱۲۵ رباعی خیام در کتابی به نام ترانه‌ها روایت:احمد شاملو ارائه داده‌است.

 

مضمون اشعار و مشرب فلسفی خیام

صادق هدایت در ترانه‌های خیام دسته‌بندی کلی‌ای از مضامین رباعیات خیام ارائه می‌دهد و ذیل هر یک از عناوین رباعی‌های مرتبط با موضوع را می‌آورد:

 

راز آفرینش

درد زندگی

از ازل نوشته

گردش دوران

ذرات گردنده

در کل اشاره به این مضمون است که چون بمیریم ذرات تن ما پراکنده شده و از گِلِ خاک ما کوزه خواهند ساخت. این درواقع به یک معنا هم از ایراداتی‌است که به معاد جسمانی وارد ساخته‌اند. چرا که وقتی ذرات تن اشخاص با گذشت زمان در تن دیگران رود رستاخیز جسمانی هر دوی آنان چگونه ممکن است.

هر چه باداباد

هیچ است

دم را دریابیم

خیام و ریاضیات

پیش از کشف رساله خیام در جبر، شهرت او در مشرق‌زمین به واسطه اصلاحات سال و ماه ایرانی و در غرب به واسطه ترجمه رباعیاتش بوده‌است. اگر چه کارهای خیام در ریاضیات (به ویژه در جبر) به صورت منبع دست اول در بین ریاضی‌دانان اروپایی سدهٔ ۱۹ میلادی مورد استفاده نبوده‌است، می‌توان رد پای خیام را به واسطه طوسی در پیشرفت ریاضیات در اروپا دنبال کرد. قدیمی‌ترین کتابی که از خیام اسمی به میان آورده و نویسندهٔ آن هم‌دوره خیام بوده، نظامی عروضی مؤلف «چهار مقاله» است. ولی او خیام را در ردیف منجمین ذکر می‌کند و اسمی از رباعیات او نمی‌آورد. با این وجود جورج سارتن با نام بردن از خیام به عنوان یکی از بزرگ‌ترین ریاضیدانان قرون وسطی چنین می‌نویسد:

 

« خیام اول کسی است که به تحقیق منظم علمی در معادلات درجات اول و دوم و سوم پرداخته، و طبقه‌بندی تحسین‌آوری از این معادلات آورده‌است، و در حل تمام صور معادلات درجه سوم منظماً تحقیق کرده، و به حل (در اغلب موارد ناقص) هندسی آنها توفیق یافته، و رساله وی در علم جبر، که مشتمل بر این تحقیقات است، معرف یک فکر منظم علمی است؛ و این رساله یکی از برجسته‌ترین آثار قرون وسطائی و احتمالاً برجسته‌ترین آنها در این علم است.  »

 

 

خیام در مقام ریاضی‌دان و ستاره‌شناس تحقیقات و تالیفات مهمی دارد. از جمله آنها رسالة فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله است که در آن از جبر عمدتاً هندسی خود برای حل معادلات درجه سوم استفاده می‌کند. او معادلات درجه دوم را از روش‌های هندسی اصول اقلیدس حل می‌کند و سپس نشان می‌دهد که معادلات درجه سوم با قطع دادن مخروط‌ها با هم قابل حل هستند. برگن معتقد است که «هر کس که ترجمهٔ انگلیسی [جبر خیام] به توسط کثیر را بخواند استدلالات خیام را بس روشن خواهد یافت و، نیز، از نکات متعدد جالب توجهی در تاریخ انواع مختلف معادلات مطلع خواهد شد.»  مسلم است که خیام در رساله‌هایش از وجود جواب‌های منفی و موهومی در معادلات آگاهی نداشته‌است و جواب صفر را نیز در نظر نمی‌گرفته است.

 

یکی دیگر از آثار ریاضی خیام رسالة فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس است. او در این کتاب اصل موضوعهٔ پنجم اقلیدس را دربارهٔ قضیهٔ خطوط متوازی که شالودهٔ هندسهٔ اقلیدسی است، مورد مطالعه قرار داد و اصل پنجم را اثبات کرد. به نظر می‌رسد که تنها نسخه کامل باقیمانده از این کتاب در کتابخانه لیدن در هلند قرار دارد.

 

درکتاب دیگری از خیام که اهمیت ویژه‌ای در تاریخ ریاضیات دارد رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) هرچند این رساله هرگز پیدا نشد اما خیام خود به این کتاب اشاره کرده‌است و ادعا می‌کند قواعدی برای بسط دوجمله‌ای (a + b)n کشف کرده و اثبات ادعایش به روش جبری در این کتاب است.

 

، به هر حال قواعد این بسط تا n = 12 توسط طوسی (که بیشترین تأثیر را از خیام گرفته) در کتاب «جوامع الحساب» آورده شده‌است. روش خیام در به دست آوردن ضرایب منجر به نام گذاری مثلث حسابی این ضرایب به نام مثلث خیام شد، انگلیسی زبان‌ها آن را به نام مثلث پاسکال می‌شناسند که البته خدشه‌ای بر پیشگامی خیام در کشف روشی جبری برای این ضرایب نیست.

 

خیام به تحلیل ریاضی موسیقی نیز پرداخته‌است و در القول علی اجناس التی بالاربعاء مسالهٔ تقسیم یک چهارم را به سه فاصله مربوط به مایه‌های بی‌نیم‌پرده، با نیم‌پردهٔ بالارونده، و یک چهارم پرده را شرح می‌دهد.

 

مهم‌ترین دست‌آوردها

ابداع نظریه‌ای دربارهٔ نسبت‌های هم‌ارز با نظریهٔ اقلیدس.

«در مورد جبر، کار خیام در ابداع نظریهٔ هندسی معادلات درجهٔ سوم موفق‏ترین کاری است که دانشمندی مسلمان انجام داده‌است.»

او نخستین کسی بود که نشان داد معادلهٔ درجهٔ سوم ممکن است دارای بیش از یک جواب باشد و یا این که اصلاً جوابی نداشته باشند.«آنچه که در هر حالت مفروض اتفاق می‌افتد بستگی به این دارد که مقاطع مخروطی‌ای که وی از آنها استفاده می‌کند در هیچ نقطه یکدیگر را قطع نکنند، یا در یک یا دو نقطه یکدیگر را قطع کنند.»

«نخستین کسی بود که گفت معادلهٔ درجهٔ سوم را نمی‌توان عموماً با تبدیل به معادله‌های درجهٔ دوم حل کرد، اما می‌توان با بکار بردن مقاطع مخروطی به حل آن دست یافت.»

«در نیمهٔ اول سدهٔ هیجدهم، ساکری اساس نظریهٔ خود را دربارهٔ خطوط موازی بر مطالعهٔ همان چهارضلعی دوقائمهٔ متساوی‌الساقین که خیام فرض کرده بود قرار می‌دهد و کوشش می‌کند که فرضهای حاده و منفرجه‌بودن دو زاویهٔ دیگر را رد کند.»

به خاطر موفقیت خیام در تعیین ضرایب بسط دو جمله‌ای (بینوم نیوتن)که البته تا سده قبل نامکشوف مانده بود و به احترام سبقت وی بر اسحاق نیوتن در این زمینه در بسیاری از کتب دانشگاهی و مرجع این دو جمله‌ای‌ها «دو جمله‌ای خیام-نیوتن» نامیده می‌شوند.

tak20.loxblog.com تک 20

 

 

 

ابوالمجد مجدود بن آدم  سنایی غزنوی در سال 459 در شهر غزنین پا به عرصه‌ی هستی نهاد، و در سال529 در همان جا در گذشت . او‌ در آغاز جوانی،‌ شاعری‌ درباری‌ و مداح‌ مسعود بن‌ ابراهیم‌ غزنوی‌ و بهرام‌ شاه‌ بن‌ مسعود بود. ولی‌ بعد‌ از سفر به‌ خراسان‌ و اقامت‌ چند ساله‌ در این‌ شهر‌ و نشست و برخاست با مشایخ‌ تصوف،‌ در منش، دیدگاه و سمت‌گیری اجتماعی وی دگرگونی ژرفی پدید آمد. از دربار بریده و به دادخواهی مردم برخاست، بر شریعت مداران و زاهدان ریایی شوریده و به عرفان عاشقانه روی آورد.

سنائی‌ در دوره‌‌ی اول‌ فعالیت‌‌های‌ ادبی‌ خویش‌ شاعری‌ مداح‌ بود، روش‌ شاعران‌ غزنوی، به ویژه‌ عنصری‌ و فرخی را تقلید می‌کرد. در دوره‌‌ی دوم‌، که‌ دوره‌‌ی دگرگونی وی بود

، به‌ نقد اجتماعی و طرح اندیشه‌های عرفان عاشقانه پرداخت. درباره‌ی دگرگونی درونی و رویكرد او به عالم عرفان، اهل خانقاه افسانه‏های گوناگونی را ساخته و روایت كرده‌اند كه یكی از شیرین‌ترین افسانه‌ها را جامی در نفحات‏الانس این گونه روایت كرده است: «سلطان محمود سبكتكین در فصل زمستان به عزیمت گرفتن بعضی از دیار كفار از غزنین بیرون آمده بود و سنایی در مدح وی قصیده‏ای گفته بود. می‏رفت تا به عرض رساند. به در گلخن كه رسید، از یكی از مجذوبان و محبوبان، آوازی شنید كه با ساقی خود می‏گفت : «پر كن قدحی به كوری محمودك سبكتكین تا بخورم

ساقی گفت: «محمود مرد غازی است و پادشاه اسلام

گفت: «بس مردكی ناخشنود است. آنچه در تحت حكم وی درآمده است، در حیز ضبط نه درآورده می‏رود تا مملكت دیگر بگیرد

یك قدح گرفت و بخورد. باز گفت: «پركن قدحی دیگر به كوری سناییك شاعر!»                                                       ساقی گفت: «سنایی مردی فاضل و لطیف است

گفت: «اگر وی لطیف طبع بودی به كاری مشغول بودی كه وی را به كار آمدی. گزافی چند در كاغذی نوشته كه به هیچ كار وی نمی‏آید و نمی‏داند كه وی را برای چه كار آفریده‏اند

سنایی چون آن بشنید، حال بر وی متغیر گشت و به تنبیه آن لای خوار از مستی غفلت هوشیار شد و پای در راه نهاد و به سلوك مشغول شد».

در واقع سنایی اولین‌ شاعر ایرانی‌ پس‌ از اسلام‌ بشمار می‌رود که‌ حقایق‌ عرفانی‌ و معانی‌ تصوف‌ را در قالب‌ شعر ارائه کرده است.او درسرودن مثنوی، غزل و قصیده توانایی فوق العاده‌ای داشت. بد نیست بدانید كه سنایی دیوان مسعود سعد سلمان را، هنگامی كه مسعود در اسارت بود، برای او تدوین كرد و با اهتمام سنایی، دیوان مسعود سعد همان زمان ثبت و منتشر شد كه این خود حكایت از منش انسانی او دارد.

سنایی در عصر خودش یک شاعر نوگرا بود. بیشتر پژوهنده‌گان او را پایه گذار شعر عرفانی می دانند. کاری که او آغاز کرد، با عطار نیشابوری تداوم یافت و در شعر جلال الدین محمد بلخی به اوج خود رسید.

درون‌مایه‌ی عرفانی و غزل‌سرایی عارفانه- عاشقانه، تنها نوآوری این شاعر بزرگ در ادب پارسی نیست. او در بیش‌تر قالب‌های شعر پیش از خود بازنگری می کند و حال و هوایی تازه ای در کالبد آنان می‌دمد.  برای نمونه اگر به سیر قصیده سرایی از فرخی و کسائی مروزی تا عصر سنایی نگاه کنیم،‌ متوجه تکرار درون‌مایه‌ها و تصویرها می‌شویم. در واقع انگار شاعران دیگر حرف تازه‌ای در شعرهایشان نداشته‌اند. شعر آنان فقط یک درون‌مایه داشت و آن هم ستایش پادشاه و اُمرا و وزرا بود، که حتا از نظر ادبی نیز دیگر چنگی به دل نمی‌زد و تازگی هم نداشت. یعنی اگر در قرن چهارم هجری قمری از خواندن مدیحه سرایی‌های فرخی سیستانی می‌شد از نظر ادبی لذت برد، در دوره سنایی دیگر خواندن این اشعار لذتی نداشت. سنایی با وارد کردن درون‌مایه‌های عرفانی، اخلاقی و اجتماعی، جان و روح تازه‌ای به کالبد بی جان قصیده دمید. سنایی به جز درون‌مایه‌های عرفانی و اندرزهای اخلاقی؛ نوعی نقد اجتماعی را نیز وارد قصیده کرد که پس از او مورد توجه شاعری مثل کمال‌الدین عبدالرزاق قرار گرفت. سنایی در حوزه‌ی قصیده‌ی عرفانی نیز نوآوری‌هایی داشته که خاقانی در این زمینه از او تاثیر گرفته است. غزل‌های عارفانه و عاشقانه‌ی وی نیز راه گشای، غزل عرفان عاشقانه بود. بدین اعتبار می‌توان گفت مولانا در غزل عارفانه، سعدی در سرودن غزل عاشقانه، حافظ در سرودن غزل عارفانه و رندانه همه بهره‌مند از خوان سنایی هستند. مولانا كه خویش را وامدار عطار و  سنایی می‌داند در بیتی از مثنوی این ارادت را نشان داده و گفته است: «عطار روح بود و سنایی دو چشم او/ ما درپی سنایی و عطار آمدیم»

 سنایی با غریبه‌گردانی و آشنا زدایی از مفاهیم پُر شور غزل عاشقانه، از شعر بی روح و سرد زاهدانه فاصله می‌گیرد و با دمیدن درون‌مایه‌ی عارفانه به مفاهیم غزل عاشقانه، معشوق ومی زمینی را به حاشیه می‌راند و معشوق و می آسمانی را به مرکز فرا می‌خواند.

شعر سنایی، شعری توفنده و پرخاشگر است. درون‌مایه‌ی بیش‌تر قصاید او در نكوهش دنیاداری و دنیاداران است. او با زاهدان ریایی و شریعت‌مداران درباری و حكام ستم‌گر كه هر كدام توجیه‏گر كار دیگری هستند، بی‏پروا می‏ستیزد و از بیان حقیقت عریان كه تلخ و گزنده نیز می‏باشد، هراسی به دل راه نمی‌دهد.  البته وی از عافیت طلبی و تن به هر خواری دادن و دِرَم طلبی مردم نیز شکایت می‌کند.

سنایی با نقد اوضاع اجتماعی روزگارش، علاوه بر بیان دردها و معضلاتی كه دامن‌گیر زمانه شده است، نشان می‏‏دهد كه ، تفكر شبه یونانی بر تفكر شرعی و وحیانی غلبه كرده است؛ در صوفیان، صفایی نیست؛ مجالس ذكر، مجالس برنج و شیر و شكر شده است ؛ حرام‏خواری رایج و پارسایان خوب كردار منزوی شده‏اند؛ و نشانی از جامعه‌ی بسامان و نیک منشی فردی دیده نمی‏شود.

بخش عمده‏ای از درون‌مایه و اندیشه در قصاید سنایی بر مدار انتقادهای اجتماعی می‌گردد. لبه‌ی تیز تیغ زبان او در بیش‌تر موارد متوجه زراندوزان و حكام ظالم است. سنایی با تصویر زندگی زاهدانه‌ی پیامبر و  صحابه و تأكید بر آن در قصاید، سعی دارد جامعه آرمانی مورد نظر خود را نشان دهد.

ترویج آموزه‌های زهد و عرفان نیز از مهم‌ترین محورهای موضوعی در قصاید سنایی است. نكوهش دنیا، مرگ اندیشی، توصیه به گسستن از آرزوهای بی‏حد و حصر، ترویج قناعت پیشه‌گی و مناعت طلبی، کوشش برای به جوشش در آوردن گوهر حقیقی آدمی، از مضامین رایج قصاید اوست:

 

ای مسلمانان! خلایق، حال دیگر كرده‏اند                     از سر بی‏حرمتی، معروف، منكر كرده‏اند

شرع را یك سو نهادستند، اندر خیر و شر                    قول بطلمیوس و جالینوس، باور كرده‏اند

عالمان بی‏عمل، از غایت حرص و امل                        خویشتن را، سخره‌ی اصحاب لشكر كرده‏اند

خون چشم بیوگان است، آن كه در وقت صبوح              مهتران دولت اندر جام و ساغر كرده‏اند

تا كی از دارالغروری ساختن دارالسرور                       تا كی از دارالفراری ساختن دارالقرار

بر در ماتم سرای دین و چندین ناز و نوش                   در ره رعنا سرای دیو و چندان كار و بار

 

 

آثار او عبارتند از :

:

حدیقه‌ الحقیقه‌ و شریعه‌ الطریقه‌

سیر العباد الی‌ المعاد

دیوان‌ قصاید و غزلیات‌

عقل‌ نامه‌

طریق‌ التحقیق‌

تحریمه‌القلم‌

مکاتیب‌ سنائی‌

کارنامه‌ بلخ‌

عشق‌ نامه‌

سنائی‌ آباد.

 

 

 

نمونه‌هایی از قصاید سنایی :

 

منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا                 زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا

شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه                شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا

گشته‌ست باژگونه همه رسمهای خلق              زین عالم نبهره و گردون بی‌وفا

هر عاقلی به زاویه‌ای مانده ممتحن                 هر فاضلی به داهیه ای گشته مبتلا

آنکس که گوید از ره معنی کنون همی              اندر میان خلق ممیز چو من کجا

دیوانه را همی نشناسد ز هوشیار                   بیگانه را همی بگزیند بر آشنا

با یکدگر کنند همی کبر هر گروه                    آگاه نه کز آن نتوان یافت کبریا

هرگز بسوی کبر نتابد عنان خویش                 هرکه آیتی نخست بخواند ز هل اتی

با این همه که کبر نکوهیده عادتست               آزاده را همی ز تواضع بود بلا

گر من نکوشمی به تواضع نبینمی                  از هر خسی مذلت و از هر کسی عنا

با جاهلان اگرچه به صورت برابرم                  فرقی بود هرآینه آخر میان ما

آمد نصیب من ز همه مردمان دو چیز               از دوستان مذلت و از دشمنان جفا

قومی ره منازعت من گرفته‌اند                       بی‌عقل و بی‌کفایت و بی‌فضل و بی‌دها

بر دشمنان همی نتوان بود موتمن                   بر دوستان همی نتوان کرد متکا

من جز به شخص نیستم آن قوم را نظیر            شمشیر جز به رنگ نماند به گندنا

 

 

 

نمونه‌‌هایی از غزل‌های سنایی :        

 

گفتی كه «نخواهیم تو را گر بت چینی!»               ظنم نه چنان بود كه با ما تو چنینی

بر آتش تیزم بنشانی، بنشینم                             بر دیده خویشت بنشانم ننشینی

ای بس كه بجویی و مرا باز نیابی                      ای بس كه بپویی و مرا باز نبینی

با ما به زبانی و به دل با دگرانی                       هم دوست‏تر از من نبود هر كه گزینی

من بر سر صلحم تو چرا بر سر جنگی؟                من بر مهرم تو چرا بر سر كینی؟

گویی: «دگری گیر!» مها! شرط نباشد                تو یار نخستین من و باز پسینی

 

جمالت کرد، جانا، هست ما را                          جلالت کرد، ماها، پست ما را

دلآراما، نگارا، چون تو هستی                         همه چیزی که باید، هست ما را

شراب عشق روی خرم‌ات کرد                         بسان نرگس تو، مست ما را

اگر روزی کف پایت ببوسم                             بود بر هر دو عالم، دست ما را

تمنای لب‌ات شوریده دارد                              چو مشکین زلف تو، پیوسته ما را

چو صیاد خرد، لعل تو باشد                            سر زلف تو شاید، شست ما را tak20.loxblog.com تک 20

 

 

شاهزاده ایرج میرزا - جلال الممالک - در سال 1253 در تبریز به دنیا آمد پدر و پدربزرگش  هر دو شاعر بودند و ایرج طبع شعری خویش را از آنها به ارث برد . وی فارسی ، عربی و فرانسوی را در تبریز آموخت و در محضر استادانی چون آقا محمد تقی عارف اصفهانی و میرزا نصر الله بهار شیروانی کسب فیض نمود  . در سن شانزده سالگی  ازدواج کرد و سه از ازدواجش نگذشته بود که پدر و همسرش را از دست داد .به دربار رفت و در سال 1303 با سمت بازرس کل امور مالیه خراسان رها کرد و به تهران آمد .

اقامت ایرج در خراسان که پنج سال به طول انجامید  بارزترین دوران کوشش ادبی وی بود . شاعر نمیتوانست نسبت به جنبشهای آزادیخواهی که در همه جای کشور پدید آمده بود بی عتنا باشد و در عشعاری که در این زمان سرود سادگی و صمیمیت ، عمق اندیشه و لحن افشا و اعتراض به طور کاملا آشکار به چشم میخورد و در این سالهاست که او را به عنوان یک شاعر بزرگ ملی میشناسند و در هنگام ورود به تهران با استقبال گرم و پرشور ادبا و شعرا و مردم عادی که اندیشه های خود را در شعر او دیده بودند روبرو میشود

ایرج نزدیک دوسال در تهران ماند و تمام وقت خود را صرف فعالیت های ادبی نمود . تا آنکه در سال 1305 در اثر سکته قلبی در گذشت و در مقبره ظهیر الدوله به خاک سپرده شد

ایرج شاعری را شغل و حرف خود قرار نداده و جز به حکم تفنن و فرمان طبع شعر نمیسرودحتی در ابتدا از لقب فخر الشعرائی که امیر نظام ب او داده بود استفاده نکرد.

وی تا اواسط عمر کمتر شعر گفته و اشعار او منحصر به همان قصاید و اعیاد واشعاری بود که جنبه تفنن و شوخی دوستانه  داشته

در تابستان  1299 اندکی پس از قیام خراسان ، ابوالقاسم  عارف ، سفری  به آنجا کرد و مهمان کنلل محمد تقی خان پسیان شد ایرج که دلخوشی از عارفان نداشت مثنوی عارفانه را سرود  و هنگامی که این نوشته به تهران رسید و چاپ شد ولوله ای در شهر به راه انداخت . وستان عارف سخت برآشفتند  به وی بد گفند  و هجو کردند  . مثنوی عارفانه مشتمل بر پانصد و پانزده بیت است و در آن ایرج از عارف گله میکند و و نیشهای بسیار تندی میزند ولی این مثنوی قسمتهای بسیار زیبایی در مورد زن ، حجاب ، مالکان سمتکار و بیچارگی دهقانان در خود دارد که اوضاع و احوال ناگوار مردم و کشور در آن روزگار را روایت میکند .

 

 

ابیاتی از مثنوی عارفانه :

 

شنیدم در تئاتر باغ ملی                      برون انداختی حمق جبلی

نمود اندر تماشا خانه عام                   ز اندامت خریت عرض اندام

به جای بد کشاندی سخن را                بسی بی ربط خواندی این دهن را

نمی گویم چه گفتی شرمم آید               ز بی آزرمیت آزرمم اید

چنین گفتند کز ان چیز عادی              همی خوردی ولی قدری زیادی

الهی می زد آواز ترا سن                  که دیگرکس نمی دیدت سر سن

ولی در بهترین جا خانه داری            که صاحب خانه جانانه داری

گوارا باد مهمانی به جانت                که باشد بهتر از جان میزبانت

رشید القد صحیح الفعل و القول           فتاده آن طرف حتی ز لا حول

مودب با حیا ، عاقل ، فروتن             مهذبب ، پاکدل ، پاکیزه دامن

خلیق و مهربان و راست گفتار           توانا ف با توانایی ، کم آزار

 

ایرج که شاهد کارهای شگرف و مرگ جانسوز کنلل محمد تقی خلن پسیان بود پس از شهادتش و پایان کار قیام در غزلی که در رثای او سروده وی را دوست دار ایران خوانده است

 

دلم به حال تو ای دوستدار ایران سوخت              که چون  تو شیری نری در این کنام کنند

به چشم مردم این مملکت نباشد آب                   وگرنه گریه برایت علی الدوام کنند

مخالفین تو سرمست باده گلرنگ                     موافقین تو خون جگر به کام کنند

کسان که آرزوی عزت وطن دارند                    پس از شهادت تو آرزوی خام کنند

به جسم هیئت ژاندارمری روانی نیست               وگرنه جنبشی از بهر انتقام کنند

 

شاهکار ایرج بدن شک قطعه مادر است ک یکی از شاهکارهای ادبیات معاصر ایران است

 

گویند مرا چو  زاد مادر                 پستان به دهن گرفتن آموخت

شبها بر گاهواره من                    بیدار نشست و خفتن اموخت

لبخند نهاد بر لب من                    بر غنچه گل شکفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد            تا شیوه راه رفتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم        الفاظ نهاد و گفتن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست         تا هستم و هست دارمش دوست

 

یکی از شاهکارهای افسانه های یونان ، ماجرای شاعرانه عشقبازی ونوس - الهه عشق -  با آدونیس - پسر پادشاه قبرس - که شکسپیر به حق آن را زیبا به زبان خود زنده کرد و ایرج قسمت اول آن را که شرح عشقبازی های پرشور ونوسبا شکار افکن جوان است را با نام زهره و منوچهر به شعر فارسی در آورد ایرج چنان این داستان را با زبان و جامعه ایران در آمیخت که خواننده نمیتواند تصور کند که این از یک داستان خارجی اقتباس شده . ایرج سالهای آخر عمر خود را بر روی این مجموعه کار کرد ولی افسوس که نتوانست آن را به پایان رستند

 

ابیاتی از مثنوی زهره و منوچهر

 

صبح نتابیده هنوز افتاب                وا نشده دیده نرگس ز خواب

تازه گل اتشی مشکبوی                شسته ز شبنم به چمن دست و روی

منتظر حوله باد سحر                   تا که کند خشک بدان روی تر

گفت سلام ای پسر ماه و هور         چشم بد از روی نکوی تو دور

ای تو بهین یوه باغ بهی              غنچه سرخ چمن فرهی

چین ز سر زلف عروس حیات        خال دلاوری رخ کاینات

در چمن حسن ، گل و فاخته           سرخ و سفیدی به رخت تاخته

شاخ گلی پا به سر سبزه نه            شاخ گلی اندر وسط سبزه به

خواهی گر پنجه به هم افکنم           وز دو کف دست رکابی کنم

تا تو نهی بر کف من پای خود         گرم کنی در دل من جای خود

یا که بنه پا بر سر دوش من          سر بخور از دوش در آغوش من

نرم و سبک روح بیا در برم           تات چو سبزه به زمین گسترم

 

در شعر ایرج اندیشه های مجرد و عرفانی دور از ذهن و نقاط مبهم و تاریک وجود ندارد . سرچشمه افکار او حقایق موجود است با اشکال گوناگون آن او سعی میکند زندگی روزانه ایران معاصر را چنان که هست نمایش دهد . وی به هیچ دسته و حزبی وابسته نیست و خود را از دخالت مستقیم در امور سیاسی بر کنار میدارد . او نه مرد عمل بلکه شاعریست میهن پرست که ملیت خود را از صمیم قلب دوست دارد و نمیتواند شاهد بدبختی های کشور و ملت خود باشد

در اشعار او  افکار دموکراتیک خود را به خوبی منعکس کرده  درد های جامه را به خوبی نمایش میدهد راز موفقیت او در سادگی و ساده گویی است که او را شاعر شیرین سخن گویند ، ایرج در شعر خود زبان ادیبانه را به زبان متداول عامیانه نزدیگ ساخته و متعهد است که بیانش ساده باشد تا همه مردم آن را بخوانند و بفهمند

tak20.loxblog.com تک 20

 

شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی، ملقب به الموید بالملکوت، خالق البرایا و قدح الزند- آتش افروز و شگفتی آفرین- و معروف به شیخ مقتول، شیخ شهید و شیخ اشراق در سال‌ 533 -549 هجری -  در شهر سُهرورد دیده به جهان گشود. شهر سُهرورد ( گل سرخ)، در جنوب زنجان و غرب سلطانیه در ایالت جبال، یعنی ماد کهن واقع شده بود. این شهر در قرن ششم هنوز آبادان و پُر رونق بود. سهروردی پس از سپری کردن ایام کودکی  در سهرورد، برای فراگیری دانش راهی مراغه شد. در مراغه نزد مجدالدین جیلی به فراگیری حکمت پرداخت. فخرالدین رازی هم شاگرد ‌این استاد بود و درهم‌آن‌جا با سهروردی آشنا شد، این دو با هم مباحثاتی نیز داشتند. سهروردی پس از چندی، برای ادامه‌ی تحصیل راهی اصفهان شد. اصفهان در آن روزگار مهم‌ترین فرهنگْ شهر ایران زمین بود. در آن شهر نزد ظهیرالدین قاری به خوبی با مبانی فلسفه‌ی مشا آشنا شد.
 

 

 

از آن پس زنده‌گی پُر فراز و نشیب و همیشه در سفر وی آغاز شد. به دیدار مشایخ بسیاری رفت و مجذوب اندیشه‌ی عرفانی شد. چندی در دیاربکر اقامت کرد، در آن‌جا با دل‌گرم ترین پذیرایی دربار سلجوقیان روم روبرو شد. درهم‌آن‌جا بود که با فخرالدین ماردینی آشنا شد. تصویری که از منش و اندیشه‌ی سهروردی در ذهن ماردینی نقش بست بسیار جالب و گویا است. وی درباره‌ی سهروردی به دوستان خود می‌گوید: « نمی دانید که این جوان به چه آتشی می‌سوزد و با چه شعله‌ای می‌درخشد. در عمر خود کسی را که همانند آن باشد ندیده‌ام. اما از افراط ِ شور او و از بی احتیاطی او در حفظ زبان خود، نسبت به او بیم‌ناکم. از آن می‌ترسم که این افراط و بی احتیاطی به بهای جان‌اش تمام شود.» سهروردی به سفر خود ادامه داد از آناطولی به شامات رفت، مناظر زیبای شام وی را مسحور خود کرد. در یکی از سفرهای خود از دمشق به حلب رفت و در آن جا با ملک ظاهر شاه، پسر صلاح الدین ایوبی ملاقات کرد. ملک ظاهر شاه مجذوب حكيم جوان، سهروردی شد و از وی خواست كه در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی كه مسحور و مجذوب مناظر آن ديار شده بود، شادمانه پيش‌نهاد ملك ظاهر شاه را پذيرفت و در حلب ماند. اما دیری نگذشت که کار بحث و مناظره‌ی وی با علمای قشری و مجریان شریعت و قضات بالا گرفت. در جامعه‌ و فرهنگی که نهان زیستی و مُهر کردن دهان و دوختن لب، شیوه‌ی تداوم و بقای زتده‌گی است؛ بدیهی است آن که اسرار هویدا کند، بر سر دار خواهد رفت. سر سبز سهروردی را نه فقط زبان سرخ، بل عقل سرخ وی بر باد داد. سهروردی سودای حکیم- فرمان‌روا را در سر می‌پروراند. سیف الدین آمدی حکایت می‌کند: « در حلب با سهروردی ملاقات کردم. گفت که مُلک روی زمین به دست من خواهد افتاد. پرسیدم‌اش که از کجا این حرف را می‌گوید؟ پاسخ داد خواب دیدم مثل این که دارم آب دریا را سر می‌کشم. گفتم شاید تعبیر خوابی که دیدی چیزی از قبیل شهرت علمی و امثال آن باشد. ولی دیدم که او از اندیشه‌ای که در دل‌اش جای گرفته است دست بردار نیست.» سهروردی سودای برانداختن نظام دِرم و دینار را در سر می‌پروراند. شمس الدین تبریزی در این باره به صراحت می‌گوید: « این شهاب الدین می‌خواست که این دِرم و دینار بر گیرد که « سبب فتنه است و بریدن دست‌ها و سرها.» معاملت خلق به چیزی دیگر باشد.» هم چنین نباید از یاد بُرد که در آن زمان صلاح الدین ایوبی تازه توانسته بود خاندان فاطمی مصر را، که از مهم‌ترین امیدهای اسلامِ باطنی اسماعیلیه بود در هم بکوبد. و از آن‌جا که واژه‌گان سهروردی گاهی بسیارنزدیک به ادبیات اسماعیلیه و فاطمیان بود؛ قضات به راحتی می‌توانستند برای وی پرونده‌ی محکمه پسند، بسازند. و چنین بود که علمای جلیل القدرت سهروردی را به جرم الحاد، فساد در دین، دعوی نبوت، مرتد و کافر، مهدورالدم اعلام کردند. و به دستور صلاح الدین ایوبی و به رغم مخالفت های مَلک ظاهر شاه، سرانجام در دوازده هم مرداد ماه سال 570 برابر با 29ژوییه 1191 میلادی، وی را در سن سی و هشت ساله‌گی در زندان حلب به قتل رساندند.
 

تقسیم بندی آثار شیخ اشراق
 

با وجود این‌که مجال تجربه‌ی زنده‌گی طولانی از سهروردی، توسط حاکمان و عالمان حاکم دریغ شد، اما وی توانست باوجود فرصت اندک آثار بسیاری خلق کند. از سهروردی چهل و نُه اثر به جای مانده است. از این چهل و نُه اثر سیزده جلد آن به فارسی و بقیه به زبان عربی است. پژوهش‌گران، آثار سهروردی را به شیوه‌های گوناگون تقسیم بندی کرده‌اند. نخستین بار لویی ماسینیون آثار سهروردی رابه سه گروه متمایز دسته بندی کرد. ماسینیون آثار سهروردی را به آثار دوره‌ی جوانی( رساله‌های عرفانی) آثار نیمه‌ی عمر ( مشایی) و آثار اشراقی تقسیم نمود. این تقسیم بندی با مطالعات بعدی مورد تردید واقع شد. پس از وی هانری کربن، که نقش بسیاری در معرفی سهروردی داشت، آثار وی را به چهار گروه متمایز تقسیم کرد. دکتر سید حسین نصر با بازنگری در آثار سهروردی آثار وی را به پنج گروه تقسیم کرد. سرانجام محسن کدیور با رجوعی دوباره به آثار سهروردی و شروح و تعلیقات آن‌ها و تحقیقات انجام یافته، آثار سهروردی را به شش دسته تقسیم کرد. تقسیمی که به نظر پذیرفتنی تر از سایر تقسیم بندی‌های تا کنونی است.
 

 

دسته‌ی اول:
 آثاری که به‌طور ویژه به مبانی فلسفه‌ی اشراق می‌پردازد. در این دسته تنها می‌توان کتاب حکمة الاشراق را جای داد. زیرا این کتاب با تمام آثار سهروردی متفاوت است و در حقیقت سنگ بنای فلسفه‌ی اشراقی وی به حساب می‌آید. وی در این اثر سیمای تمام عیار فلسفه‌ی تأسیسی خود را جلوه‌گر می‌سازد. به گفته‌ی خود سهروردی، کلید درک اندیشه‌ها و یافته‌های او در همین کتاب است.
 

 

دسته‌ی دوم:
 در این دسته، چهار اثر آموزشی و نظری سهروردی که همه‌گی به زبان عربی است، قرار می‌گیرد. این چهار کتاب عبارت‌اند از: التلویحات، المشارع و المطارحات، المقاومات، اللمحات. در این آثار نخست از فلسفه‌ی مشایی، با خوانش ویژه‌ی سهروردی سخن رفته است. سپس بر این پایه، فلسفه‌ی اشراق مورد بررسی قرار می‌گیرد. هر چهار کتاب دارای سه بخش منطق، طبیعیات و الهیات است.  التلویحات، مهم ترین کتاب در این دسته از آثار سهروردی است. در حقیقت المطارحات به منزله‌ی شرحی است بر التلویحات، اللمحات در حکم خلاصه‌ی آن است و المقاومات الحاقی است بر التلویحات.
 

 

دسته‌ی سوم:
 در این دسته، رساله‌ها  و کتاب‌های فارسی و عربی قرار دارد که درحقیقت درون‌مایه آن‌ها، خلاصه و یا شرح تفصیلی آثار دسته‌ی اول و دوم است. در این دسته دو رساله‌ی مهم هیاکل النور و الالواح العمادیه قرار دارد که به زبان عربی نوشته شده است و توسط خود سهروردی به فارسی برگردانیده شده است. رساله‌ی فی اعتقاد الحکما به زبان عربی و رساله‌های پرتونامه و بستان القلوب به زبان فارسی نیز در این دسته جای می‌گیرد.
 

 

دسته‌ی چهارم:
 در این دسته، حکایت‌های رمزی و داستان‌های عرفانی سهروردی قرار دارد. آثاری که به گفته‌ی جعفر میر صادقی: « با وجود پیچیده‌گی و رمزآمیز بودنشان، قبل از هر چیز قصه‌اند... قصه‌هایی که از نظر خوش ساختی و ایجاز با  بهترین نمونه‌های داستان‌ کوتاه قرن بیستم قابل مقایسه‌اند. شروع مطلب در هر یک از این قصه‌ها آن‌چنان استادانه و میخ‌کوب کننده است که حتا نظیر آن را در بهترین داستان‌های کوتاه معاصرمان هم بندرت می‌بینیم.» زبان بیشتر این رساله‌ها فارسی است و برخی از آن‌ها عبارت‌اند از: عقل سرخ، صفیر سیمرغ، آواز پَر جبرئیل، لغت موران، فی حالت طفولیت، روزی با جماعت صوفیان، الغربة الغربیه و نیز رساله‌ی فی المعراج که هنوز منتشر نشده است.
 

 

دسته‌ی پنجم:
 نوشته‌ها، ترجمه‌ها، تفسیر‌ها و شرح‌هایی  است که سهروردی به رشته‌ی تحریر در آورده است. آثاری چون شرح فارسی اشارات بوعلی سینا، ترجمه‌ی رسالة الطیر بوعلی، و از همه مهم‌تر رساله‌ی فی حقیقة العشق یا مونس العشاق که برگرفته از رساله‌ی فی العشق بوعلی سینا است. هم چنین تفسیر چند سوره از قرآن و برخی از احادیث نبوی که تاکنون منتشر نشده است، در این دسته از آثار جای می‌گیرد.
 

 

دسته‌ی ششم:
نیایش‌ها و مناجات‌نامه‌هایی که همه‌گی به زبان عربی است و الواردات و التقدیسات خوانده می‌شود. این آثار نیز تاکنون منتشر نشده است.
 

 

 


فلسفه اشراق


سهروردی کسی است که مکتب فلسفی اشراق را بوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه کرد. سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب داده‌اند. او خود فلسفه اش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora conurgens نام نهاده اند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته است.

مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمی‌داند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و اشراق را شریف ترین و بلندمرتبه ترین مرحله شناخت می‌شناسد. او به سختی بر ابن سینا می تازد و از کلیات و مثل افلاطون دفاع می‌کند. بر وجودشناسی ابن سینا ایراد می‌گیرد که چرا اظهار داشته که در هر شئ موجود، وجود امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری، و برای تحقق محتاج وجود است. در حالی که طبق حکمت اشراق، ماهیت امری حقیقی است و وجود امری اعتباری

 

نورالانوار


سهروردی وجودشناسی خود را «نورالانوار» نام داده است. همان حقیقت الهی که درجه روشنی آن چشم را کور می‌کند. نور را نمی‌توان با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد، زیرا تمام اشیا با نور آشکار می‌شوند و طبعا باید با نور تعریف شوند. «نورالانوار» یا «نور مطلق» همان وجود مطلق است و تمام موجودات، وجود خود را از این منبع کسب کرده اند و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی و تاریکی نیست. به همین دلیل سلسله مراتب موجودات بستگی به درجه نزدیکی آن ها با «نورالانوار» دارد، یعنی به میزان درجه «اشراق» و نوری که از نورالانوار به آن ها می‌رسد.

 

آثار


فهرست کامل آثار فارسی و عربی شهاب الدین یحیی سهروردی با استفاده از فهرست شهرزوری و مقایسه آن با فهرست (ریتر) در دائرةالمعارف اسلامیه بشرح زیر آمده‌است:

۱- المشارع و المطارحات، در منطق، طبیعیات، الهیات.

۲- التلویحات.

۳- حکمةالاشراق، در دو بخش. بخش نخست، در سه مقاله در منطق، بخش دوم در الهیات در پنج مقاله. (این کتاب مهم‌ترین تألیف سهروردی می‌باشد و مذهب و مسلک فلسفی او را بخوبی روشن مینماید).

۴- اللمحات، کتاب مختصر و کوچکی در سه فن از حکمت، یعنی: طبیعیات، الهیات و منطق.

۵- الالواح المعادیه، در دانشهای حکمت و اصطلاحات فلسفه.

۶- الهیاکل النوریه، یا هیاکل النور. این کتاب مشتمل بر آراء و نظریه‌های فلسفی می‌باشد، بر مسلک و ذوق اشراقی. سهروردی نخست آن را به زبان عربی نگاشته و سپس خود آن را به پارسی ترجمه کرده‌است.

۷- المقاومات، رساله مختصری است که سهروردی خود آن را به منزله ذیل یا ملحقات التلویحات قرار داده‌است.

۸- الرمز المومی(رمز مومی) هیچیک از نویسندگانی که آثار و تألیف‌های سهروردی را یاد کرده‌اند، از این کتاب نامی نبرده‌اند، جز شهروزی که آن را در فهرست سهروردی آورده‌است.

۹- المبدء والمعاد. این کتاب به زبان پارسی است، و کسی جز شهرزوری از آن یاد نکرده‌است.

۱۰- بستان القلوب، کتاب مختصری است در حکمت، سهروردی آن را برای گروهی از یاران و پیروان مکتب خود به زبان پارسی در اصفهان نگاشته‌است.

۱۱- طوراق الانوار، این کتاب را شهرزوری یاد کرده، ولی ریتر از آن نام نبرده‌است.

۱۲- التنقیحات فی الاصول، این کتاب در فهرست شهرزوری آمده ولی ریتر از قلم انداخته‌است.

۱۳- کلمةالتصوف. شهرزوری این کتاب را با این نام در فهرست خود آورده، و ریتر آنرا بنام (مقامات الصوفیه) یاد کرده‌است.

۱۴- البارقات الالهیة، شهرزوری این را در فهرست خود آورده و ریتر از آن نام نبرده‌است.

۱۵- النفحات المساویة، شهرزوری در فهرست خود یاد کرده و ریتر نام آن را نیاورده.

۱۶- لوامع الانوار.

۱۷- الرقم القدسی.

۱۸- اعتقاد الحکما.

۱۹- کتاب الصبر. نام این چهار کتاب اخیر در فهرست شهرزوری آمده و در فهرست ریتر دیده نمی‌شود.

۲۰- رسالة العشق، شهرزوری این کتاب را بدین نام آورده‌است، ولی ریتر آنرا بنام «مونس العشاق» یاد کرده‌است. این کتاب به زبان فارسی است.

۲۱- رساله در حالة طفولیت، این رساله به زبان فارسی است. شهرزوری آنرا یاد کرده و ریتر آنرا نیاورده‌است.

۲۳- رساله روزی با جماعت صوفیان، این رساله نیز به زبان پارسی است. در فهرست شهرزوری آمده و از ریتر دیده نمی‌شود.

۲۴- رساله عقل، این نیز به زبان پارسی است، در فهرست شهرروزی آمده، و در فهرست ریتر دیده نمی‌شود.

۲۵- شرح رساله «آواز پر جبرئیل» این رساله هم به زبان پارسی است.

۲۶- رساله پرتو نامه، مختصری در حکمت به زبان پارسی است، سهروردی در آن به شرح بعضی اصطلاحات فلسفی پرداخته‌است.

۲۷- رساله لغت موران، داستان‌هائی است، رمزی که سهروردی آن را به زبان پارسی نگاشته‌است.

۲۸- رساله غربةالغربیة، شهرزوری این را به همین نام یاد کرده‌است، اما ریتر آنرا بنام (الغربةالغربیة) آورده‌است. داستانی است که سهروردی آن را به رمز به عربی نگاشته و در نگارش آن از رساله (حی بن یقطان) این سینا مایه گرفته، و یا بر آن منوال نگاشته‌است.

۲۹- رساله صفیر سیمرغ، که به پارسی است.

۳۰- رسالةالطیر، شهرزوری نام این رساله را چنین نگاشته، ولی ریتر نام آنرا (ترجمه رساله طیر) نوشته‌است. این رساله ترجمه پارسی رسالةالطیر ابن سینا می‌باشد که سهروردی خود نگاشته‌است.

۳۱- رساله تفسیر آیات «من کتاب الله و خبر عن رسول الله». این رساله را شهرزوری یاد کرده و ریتر از آن نام نبرده‌است.

۳۲- التسبیحات و دعوات الکواکب. شهرزوری این کتاب را بهمین نام در فهرست خود آورده، اما در فهرست ریتر کتابی بدین نام نیامده‌است. ریتر مجموعه رساله‌ها و نوشته‌ها و نوشته‌های سهروردی را که در این نوع بوده، یکجا تحت عنوان (الواردات و التقدیسات) در فهرست خود آورده‌است و احتمال داده می‌شود که کتاب التسبیحات.... نیز جزء مجموعه مزبور باشد.

۳۳- ادعیة متفرقه. در فهرست شهرزوری آمده‌است.

۳۴- الدعوة الشمسیة. شهرزوری از این کتاب یاد کرده‌است.

۳۵- السراج الوهاج. شهرزوری این کتاب را در فهرست خود آورده‌است، اما خودش درباره صحت نسبت این کتاب به سهروردی تردید نموده‌است، زیرا می‌گوید: (والاظهر انه لیس له) درست تر آنست که این کتاب از او نباشد.

۳۶- الواردات الالهیة بتحیرات الکواکب و تسبیحاتها. این کتاب تنها در فهرست شهرزوری آمده‌است.

۳۷- مکاتبات الی الملوک و المشایخ، این را نیز شهرزوری نام برده‌است.

۳۸- کتاب فی السیمیاء. این کتابها را شهرزوری نام برده، اما نامهای ویژه آنها را تعیین نکرده و نوشته‌است این کتابها به سهروردی منسوب می‌باشد.

۳۹- الالواح، این کتاب را شهرزوری یک بار (شماره ۵) در فهرست خود یاد کرده که به زبان عربی است و اکنون بار دوم در اینجا آورده‌است که به زبان پارسی است. (سهروردی خود این کتاب را به هر دو زبان نگاشته، یا به یک زبان نگاشته و سپس به زبان دیگر ترجمه کرده‌است).

۴۰- تسبیحات العقول و النفوس والعناصر. تنها در فهرست شهرزوری آمده‌است.

۴۱- الهیاکل. این کتاب را شهرزوری در فهرست خود یکبار بنام (هیاکل النور) یاد کرده و می‌گوید به زبان عربی است و بار دیگر به عنوان الهیاکل آورده‌است و می‌گوید به زبان پارسی است. این را نیز سهروردی خود به هر دو زبان پارسی و عربی نگاشته‌است.

۴۲- شرح الاشارات. پارسی است. تنها در فهرست شهرزوری آمده‌است.

۴۳- کشف الغطاء لاخوان الصفا. این کتاب در فهرست ریتر آمده و در شهرزوری مذکور نمی‌باشد.

۴۴- الکلمات الذوقیه و النکات الشوقیه، یا «رسالةالابراج» این کتاب نیز تنها در فهرست ریتر آمده‌است.

۴۵- رساله (این رساله عنوان ندارد) تنها در فهرست ریتر آمده‌است. ریتر نوشته‌است: موضوعهائی که در این رساله از آنها بحث شده، عبارت است از جسم، حرکت، ربوبیة(الهی)معاد، وحی و الهام.

۴۶- مختصر کوچکی در حکمت: شهرزوری این را یاد نکرده، ولی در فهرست ریتر آمده‌است، و می‌گوید: سهروردی در این رساله از فنون سه گانه حکمت یعنی منطق، طبیعیات و الهیات بحث می‌کند.

۴۷- شهرزوری و ریتر منظومه‌های کوتاه و بلند عربی از سهروردی نقل کرده‌اند که در موضوعهای فلسفی و اخلاقی یا عرفانی می‌باشد، نظیر قصیده عربی مشهور ابن سینا: سقطت الیک من.... که مطلع یکی از آنها این بیت می‌باشد.

ابداً تحن الیکم الارواح - و وصالکم ریحانها والروح
 

tak20.loxblog.com تک 20

 

 

ابو عبدالله محمد بن موسی خوارزمی که ریاضیدانان اروپا او را algoritmus می خوانند یکی از نخستین و بزرگترین ریاضیدانان و اختر شناسان ایران است که در بغداد کار میکرد .از زندگی و خانواده او آگاهی زیادی در دست نیست جز در حدود سال 175 - 180 هجری - در خوارزم متولد و هنگام جوانی در خزانه الحکمه مامون مشغول به کار و تحقیقات شد و پس از سالها فعالیت شبانه روزی بلاخره در حدود سال 225 - 232 هجری - دعوت حق را لبیک گفته و به دیار باقی شتافت .

برخی ار تاریخ نویسان عنوان مجوسی را به دنبال نام او اورده اند ، معلوم میشود در خانواده ای با فرهنگ از زرتشتیان خوارزم زاده شد و به همین مناسبت به احتمال قوی به نوشته های علمی ایرانی پیش از یورش عرب دسترسی داشته است

زمان خوارزمی :

روزگار خوارزمی به روزگار زرین در دوران حکومت خلیفه های عربی معروف است . روزگاری که هارون بر سرزمین های خلافت شرقی فرمان میراند . این روزگار دوران شکفتن فرهنگی است که مرکز ثقل آن در ایران بوده است

زندگی خوارزی با خلافت مامون متقارن بود . مامون به کوشش و همراهی طاهر فرزند حسین معروف به ذوالیمینین بر برادر خود امین پیروز شد.

کارهای خوارزمی در زمینه اختر شناسی :

نخستین اثری که خوارزمی در بغداد نوشت ، تنظیم جدول سینوس ها بود . خوارزمی این اثر خود را با توجه به کارهای بطلمیوس و جدول های دانشمندان هندی تنظیم کرد . ولی خود آنها را مورد تحقیق قرار داد و در نتیجه جدول او به مراتب دقیق تر از جدول های یونانی و هندی است

در واقع سه اثر خوارزمی

  1. زیج الاول
  2. زیج الثانی
  3. السند هند الصغیر

به رصد هایی که در زمان مامون صورت گرفت به سیدهانتا مربوط میشود .زیرا سند هند همان سیدهانتای هند است . سیدهانتا به چند کتاب اختر شناسی و ریاضی گفته می شود که در هند تنظیم شده است و کهن ترین آنها مربوط به نیمه نخست قرن پنجم میلادی است  .یکی از این کتابها در زمان منصور خلیفه دوم عباسی به بغداد آورده شد و توسط ابراهیم فرزند حبیب فزاری به یاری مانکا ، صفیر هند در بغداد ترجمه شد و ریاضیدانان و اختر شناسان حوزه خلافت بغداد برای نخستین بار با دانش ریاضی و اختر شناسی هند آشنا شدند .

ترجمه فزاری تا زمان خوارزمی مبنای کار اخترشناسان بود ولی پس از آن که خوارزمی دو زیج خود را ارائه کرد مرجع مطمئن تری برای اختر شناسان پدید آمد . خوارزمی در تنظیم این دو زیج به احتمال قوی روش تلفیقی خود را با استناد به دانش های یونانی ، هندی و ایرانی به کار برده است

خوارزمی از راه ترجمه سیدهاتنا با مکتب ریاضی و اختر شناسی هند و از راه ترجمه مجسطی کتاب بطلمیوس با مکتب یونانی آشنا شد. خوارزمی ترجمه هایی از نوشته های ارسطو و اقلیدس و دیگران با مکتب یونانی آشنا شد .به جز آنکه به خاطر بستگی هایی که با پاسداران فرهنگ ایرانی داشت کم و بیش از دانش نیاکان خود با خبر بود . رساله های زیج اول و زیج دوم خوارزمی به احتمال زیاد بر اساس دو رصدی که اولی در بغداد و دومی در دمشق انجام گرفت نوشته شده است

نوشته های خوارزمی در زمینه اختر شناسی و جغرافیای ریاضی اثر زیادی در کارهای دانشمندان بعدی داشته است. در واقع مسلمه مجریطی صورت تازه ایی از جدول هاب فلکی را بر اساس کارهای خوارزمی تنظیم کرد و همین جدول های مجریطی است که اساس کار اخترشناسان اروپای غربی قرار گرفت

 

  1. صورت الارض

نخستین اثر علمی در دوران تازه شکوفایی  دانش در زمینه جغرافیا دانست . خوارزمی واژه صورت الارض را به همان معنایی به کار برده است که ما امروز آن را جغرافی می نامیم

گرچه این کتاب بر اساس جغرافیای بطلمیوس تنظیم شده است ولی به هیچ وجه نمیتوان آن را ترجمه ای از جغرافیای وی دانست خوارزمی در این کتاب تقسیم بندی مطالب را به صورتی غیر از جغرافیای بطلمیوس انجام داده است و تحت تاثیر فرهنگ و باورهای ایرانی به تقسیم بندی اقلیم های هفت گانه گرایش دارددر حالی که بطلمیوس از بیست و یک ناحیه نام میبرد با وجود این ها باید گفت که خوارزمی برای نوشت کتاب صورت الارض کتاب جغرافیای بطلمیوس را پیش روی خود داشته است

 

کارهای خوارزی در زمینه حساب و جبر :

کارهای خوارزی در زمینه حساب و جبر در تاریخ ریاضیات و از دیدگاه مسیر تکاملی ریاضیات اهمیت بسیار زیادی دارد

تالیف خوارزمی در باره حساب به نام

  1. حساب الهند

این کتاب تنها از طریق ترجمه لاتینی آن به ما رسیده است و نسخه منحصر به فرد این ترجمه به زبان لاتینی و با عنوان Algorithmi numero indorum  در کتابخانه دانشگاه کمبریج نگهداری میشود

این کتاب در پیشرفت بعدی ریاضیات در اروپای غربی و جنوبی نقشی اساسی داشته است زیرا اروپای غربی و جنوبی نقشی اساسی داشته است . زیرا اروپایی ها به وسیله آن با روش هندی عدد نویسی یعنی نمادهای ده گانه هندی با به کر بردن صفر و استفاده از نظام موضعی بودن رقم ها آشنا شدند

از آنجا که در اروپای غربی و جنوبی این شکل عدد نویسی را از کتابی یاد گرفتند که به زبان عربی نوشته شده بود و نویسنده آن نیز در کشور های عربی زبان زندگی میکرد رقم های هندی دستگاه عدد نویسی دهدهی را به اشتباه رقم های عربی نامیدند

خوارزمی مسئله هایی را که به معادله درجه اول منجر می شود از راه حسابی و با روش های یک فرضی و دو فرضی حل میکند روش یک فرضی همان روشی است که امروز هم با نام راه حل فرضی مورد استفاده قرار میگیرد و خوارزمی آن را از هندی ها گرفته است

روش دوم یعنی روش دو فرضی به این ترتیب بود که با فرض دو عدد دلخواه برای مجهول هر بار میزان اشتباه را به دست آورده و به کمک انها مقدار واقعی مجهول را محاسبه می کرد . اگر به زبان نمادهای امروزی جبر صحبت کنیم ، روش دو فرضی را میتوان به این ترتیب شرح داد

 

فرض کنید f(x) = p  ، که در آن f(x) تابعی خطی نسبت به x و p  مقدار تابت باشد در آغاز  x=a و سپس  x=b و به دست می اوریم

f(a) = A و f(b) = B  

P-A را با E  و P-B را با K  نشان می دهیم در این صورت داریم

X = (bE - Ak)/(E - K)

البته به گمان خوارزمی رابطه ای که در اینجا به دست می آید و به یاری آن میتوان مقدار مجهول را پیدا کرد تصادفی است

  1. جبر

کتاب جبر خوارزمی نقشی بسیار اساسی در تاریخ ریاضیات داشته و نمونه مشخصی است از پژوهش های ریاضیدانان ایرانی در دوره ای از تکامل ریاضیات که سمتگیری کاربردی داشته است .این کتاب بعدها به زبان لاتین ترجمه شد و برای مدتی طولانی تنها کتاب درسی ریاضیات در اروپای غربی بود

برخی از مطالب این کتاب ، کارهای دیوفانت و دانشمندان هندی را به یاد می آورد و به همین مناسبت برخی گمان می بردند که خوارزمی از این سرچشمه ها استفاده می کرده است ، برخی از روش هایی که خوارزمی برای حل معادله به کار برده ما رو به یاد دیوفانت می اندازد ولی خوارزمی به هیچ وجه از کوتاه نویسی  که خاص جبر دیوفانت است استفاده نمی کند و اصطلاح های او را به کار نمی برد به جز این بررسی های تاریخی نشان داده است که آشنایی دانشمندان دربار خلیفه عربی با کارهای دیوفانت بعد از تنظیم کتاب خوارزمی بوده است

به همین ترتیب به دلیل اختلاف هایی که بین روش های خوارزمی با روش های دانشمندان هندی در حل معادله ها وجود دارد میتوان نتیجه گرفت که او در کتاب جبر و مقابله خود از روش های هندی هم پیروی نکرده است

جبر خوارزمی حتی از دیدگاهی که دنبال می کند ارتباطی با جبر یونانی ندارد یونانی ها در بخش عمده ای از کارهای خود هیچ ضرورتی نمیدیدند که به کاربرد مفهوم های عملی توجه کنند در حالی که خوارزمیدرست برعکس عمل میکرد و تلاش او در اینت جهت بود که علم را به خدمت زندگی بگمارد هدف علمی آن را بشناسد و بشناساند . جبر خوارزمی بخش های ویژه ای درباره تجارت ، تقسیم ارث و عمل کردن به وصیت ها دارد و بر خلاف یونانی ها که همه چیز را به هندسه منجر می کردند خوارزمی برخی از مسئله های هندسی را با یاری معادله حل میکند

ارزش علمی کار خوارزمی در این است که کتاب او تنها رساله ای درباره حل مسئله نیست بلکه خوارزمی الگوریتم حا معادله ها را مطرح میکند کاربرد آن را هم توضیح میدهد و هر جا لازم می بیند از روش های هندسی هم سود می جوید

واژه جبر که خوارزمی برای نامیدن این شاخه از دانش ریاضی انتخاب کرده است معرف درستی این اندیشه است . خوارزمی جبر را به معنای جبران کردن می گرفت که به زبان امروزی به معنای انتقال یک عدد با یک جمله منفی از یک سمت به سمت دیگر معادله است که آن را به عدد یا جمله ای با ضریب مثبت تبدیل می کند

در کنار واژه جبر به واژه مقابله بر میخوریم که معرف عمل دیگری در معادله است : معادل قرار دادن دو عبارت برابر در دو سمت معادله

بهاء الدین عاملی معروف به شیخ بهائی ریاضیدان آغاز سده شانزدهم میلادی خیلی خوب دو واژه جبر و مقابله را تعریف میکند ، شیخ بهائی می گوید :

قسمتی از معادله را که شامل مقدار منفی است ممیتوان حذف کرد و به طرف دیگر معادله افزود این عمل را جبر گویند جمله های مشابه را میتوان از دو طرف معادله حذف کرد این عمل مقابله است

عمل های جبر و مقابله به زبان امروزی ، عبارتند از انتقال جمله ای از یک سمت به سمت دیگر معادله - با تغیر علامت - و جمع جبری جمله های مشابه

در کتاب جبر خوارزمی راه حل معادله های درجه اول و دوم شرح داده شده است درست است که خوارزمی برای حل معادله های درجه دوم به ظاهر راه حل کلی نمیدهد و با تقسیم معادله های درجه دوم به پنج گونه مختلف برای هر کدام راه حلی جداگانه ارائه می کند ولی ضمن حل نمونه های عددی اغلب همان دستوری را دنبال میکند که امروز برای حا معادله های درجه دوم می شناسیم - نمونه معادله حل شده توسط خوارزمی و مقایسه با روش امروزی در صفحه 74 الی 79 کتاب نگاهی به تاریخ ریاضیات در ایران اثر پرویز شهریاری -

نام خوارزمی در آغاز با ترجمه کتاب  حساب الهند   او به اروپا رفت و الخوارزمی به صورت لاتینی شده آن الگوریتموس تبدیل شد و بعد ها به تدریج در تمامی اروپای غربی و جنوبی با نام الگوریتموس و بعد ها الگوریتم از راه عدد نویسی هندی آشنا شدند . ولی به تدریج این اصطلاح به هر دستگاه یا دنباله ای از محاسبه داده شد

به این نکته باید توجه کرد که واژه الگاریتم هیچ ربطی با واژه الگوریتم ندارد در ضمن الگوریتموس در آغاز در اروپای غربی به معنای محاسبه شمرده می شد و بعد ها به شاخه ای از منطق ریاضی شمرده شد

نامی که خوارزمی بر کتاب جبر خود گذاشته است امروز در همه زبان های زنده دنیا باقی مانده است : در زبان فرانسوی Algebre   ،  در زبان انگلیسی Algebra ، در زبان روسی  آلگبر  و غیره . میبینیم حتی حرف تعریف ال هم از ابتدای آن حذف نشده است

تا بیش از نیم سده پیش در ایران کتاب های درسی و غیر درسی جبر را با عنوان جبر و مقابله می نوشتند

یکی از کارهای پر ارزش خوارزمی قبل ار پیدایش نمادها و واژه های تازه پیدا کردن واژه و اصطلاح های مناسب در قلمرو جبر بود برای نمونه برای مجهول از واژه شیء استفاده می کرد و آن را درست به همان مفهومی که امروز از نماد X استفاده می کنیم به کار می برد . انتقال این واژه به اروپا و نوشتن آن به صورت X  در آغاز نماد x  و سپس سایر نماد ها را برای بیان مقدارهای مجهول به وجود آورد

از میان کتاب های خوارزمی تنها کتاب جبر او به همت زنده یاد حسین خدیو جم به فارسی بر گردانده شده است

کتاب جبر و مقابله خوارزمی دو بخش دارد که در بخش اول به حل مسئله هایی درباره شش نوع معادله صحبت میکند و راه حل ها همه جبری و گاه هندسی اند و در بخش دوم از کاربرد ها بحث میکند و نمونه هایی از مسئله هایی می آورد که بیشتر مربوط به تقسیم ارث و عمل به وصیت هاست

کتاب خوارزمی ابتدا در اروپا در قرن ششم - سده دوازدهم میلادی - توسط جراد کرمونایی ترجمه شد در همین سده ترجمه دیگری از رابرت چستری باز هم به زبان لاتین انجام گرفت و از قرن هشتم - قرن شانزدهم میلادی -  ابتدا توسط آدریان رومانوس و سپس دیگران کتاب را به زبان های مختلف اروپایی ترجمه کردند

 

 

tak20.loxblog.com تک 20

 

 

علی‌اصغر حکمت در تاریخ 26 مرداد ماه 1271 -  ۲۳ رمضان ۱۳۱۰ هجری - در شیراز دیده به جهان گشود

علی‌اصغر حکمت پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه در شیراز برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در کنار آموختن علوم جدید در مدرسه آمریکایی به آموختن علوم اسلامی نظیر فقه و اصول در مدارس اسلامی پرداخت. معروف است که آیت‌الله میرزا طاهر تنکابنی نیز از اساتید وی بوده است. حکمت همچنین از مشاهیر فرهنگ و ادب فارسی بود که آثار بسیار گرانبهایی به خصوص در زمینه‌های ادبی، تاریخی و فرهنگی از خود برجای گذاشته است. در عرصه سیاست نیز از حکمت به عنوان یکی از موسسین حزب رادیکال یاد شده است.

حکمت در سال ۱۲۹۷ وارد خدمات فرهنگی شد و با نشر مقالات محققانه و تدریس زبان انگلیسی در مدارس متوسطه، کسب شهرت نمود و وارد فعالیت‌های سیاسی شد و با کمک عده‌ای از دوستان و همفکران خود به رهبری علی‌اکبر داور، حزب رادیکال را بنیانگذاری کردند. حکمت تا سال ۱۳۰۹ در وزارت معارف خدمت می‌کرد. در این سال به تشکیلات جدید داور در دادگستری وارد شد و پس از چندی برای مطالعه در امور قضایی و ثبتی به اروپا اعزام شد. وی در اروپا وارد دانشکده حقوق و ادبیات شد و مدرک لیسانس در هر دو رشته گرفت. مأموریت دیگر حکمت در اروپا مطالعه در امر آموزش و پرورش و دانشگاه بود.

حکمت در شهریور ۱۳۱۲ به تهران احضار شد و در کابینه ذکاءالملک فروغی ابتدا کفیل و بعد وزیر معارف و رئیس دانشگاه شد. در کابینه جم نیز وزیر فرهنگ بود، دوران پنج ساله وزارت فرهنگ علی‌اصغر حکمت را باید دوران تحول فرهنگی در این وزارتخانه نام نهاد.. وی نخستین  رئیس دانشگاه تهران و بنیان‌گذار کتابخانه ملّی ایران است

 

فعالیت های حکمت :

  1. تأسیس دانشگاه تهران
  2.  تأسیس دانشسراهای مقدماتی در سراسر کشور
  3. تاسیس کتابخانه ملّی ایران
  4.  برگزاری جشن هزاره فردوسی
  5.  تأسیس فرهنگستان ایران
  6.  ایجاد پیش‌آهنگی و تغییر برنامه‌های مدارس به اصول آموزشی کشورهای خارج
  7.  ایجاد تحول در زبان و ادبیات پارسی
  8.  توجه به آثار باستانی و تشکیل موزه ایران باستان
  9.  تربیت کادر آموزشی و انتشار نشریات و توجه به امر ورزش در مدارس
  10.  توسعه و تکمیل مدارس ابتدایی و متوسطه

 

حکمت پس از معافیت از وزارت فرهنگ در اسفند ۱۳۱۷ در ترمیم کابینه محمود جم به وزارت کشور منصوب شد. در کابینه دکتر متین دفتری نیز همان سمت را عهده‌دار بود. در خرداد ۱۳۱۹ بار دیگر از خدمت معاف شد و به کار تحقیق و مطالعه پرداخت.

وی در ترمیم کابینه فروغی در ۳۰ شهریور ۱۳۲۰ وزیر بازرگانی و پیشه و هنر شد. در ترمیم دیگر کابینه فروغی، وزارت بهداری را برعهده گرفت. در کابینه سهیلی نیز همچنان وزیر بهداری بود.

حکمت در ۱ شهریور ۱۳۵۹ در تهران دیده از جهان فرو بست

 

آثار :

  1. امثال قرآن مجید
  2. شرح احوال جامی
  3. رساله در باب امیر علیشیر نوائی
  4. پارسی نغز (مجموعه‌ای است از برگزیده‌های پارسی‌گویان)
  5. تصحیح کشف‌الاسرار؛ میبدی
  6. ره‌آورد حکمت، از نوشته‌ها و خاطرات شخصی علی‌اصغر حکمت

 

ترجمه:

  1. پنج حکایت از شکسپیر
  2. از سعدی تا جامی؛ ترجمه جلد سوم تاریخ ادبیات ادوارد براون
  3. امین و مأمون؛ ترجمه از سلسله روایات اسلامی جرجی زیدان
  4. ترجمهرستاخیز؛ تألیف تولستوی دانشمند روسی
  5. ترجمه راه زندگانی؛ تألیف نیکولا حداد مصری
  6. تاریخ جامع ادیان، نوشتهٔ جان بی. ناس
  7. نمایشنامه شاکونتالا اثر کالبداسا نویسنده هندی

 

مرا گفت دانائی این داستان                  که بد بوستانی هم از باستان

کهن باغی از عهد مردان کار               تبه گشته از گردش روزگار

درختان فر سوده سالخورده                همه بار خشک و همه برگ زرد

خمش گشته بلبل در آن کهنه باغ          و لیکن نو خوان بهر شاخ زاغ

بطرف چمن دیده نگشوده کس             که بگرفته چهر چمن خارو خس

بهر گوشه اش لانه کرده هوام             بهر جانبش دیو گسترده دام

اگر اهرمن ره بر انگیختی                 در ان باغ هول بگریختی

قضارا یکی مرغ نغمه سرای             به بستان ز عهدی کهن داشت جای

بامید گلهایی آن مرغزار                  جفا بردی از خار آن مرغ زار

بسوی گل پای در گل بدش               بسا خار هجران که در دل بدش

 

tak20.loxblog.com تک 20

 

 

ابوعلی حسین بن عبد الله بن سینا در سال  359  در روستایی در حوالی بخارا چشم بر جهان گشود  . پدرش عبد الله  ‏اهل بلخ بود و مادرش ستاره نام داشت ، زنی از اهالی روستای افشنه .‏

عبد الله پدر بو علی دوران جوانی اش را در زادگاه گذرانیده و  سپس به بخارا پایتخت حکومت سامانیان عزیمت کرد ‏‏.‏

هنگامی که عبد الله از شهر پدران خود به بخارا رفت سیصد سال از حکومت تازیان بیگانه گذشته بود و سامانیان بر ‏بخارا حکم می راندند .‏

هنگامی که ابن سینا پنج سال داشت ، نزد پدر که مردی فاضل بود حساب ، ریاضیات ، رو خوانی قرآن و صرف و نحو ‏زبان عربی می آموخت او از همان ابتدا بسیار باهوش بود و برای کسب دانش شوق و اشتیاق فراوانی داشت پس از ‏چندی نیز به مکتب رفت که سر آمد هم مکتبی های خود بود ‏

او در ده سالگی قرآن را  حفظ کرده و ادبیات و هندسه  ریاضیات و صرف و نحو عربی را نیز میدانست ، او به طبیعت ‏و گیاهان و حیوانات علاقه خاصی داشت و اوقات فراغت را در دشت و صحرا به جستجو و کسب تجربه می پرداخته و ‏بدین صورت از دوران کودکی به خواص گیاهان دارویی و طبابت علاقه مند شده است ‏

هنگامی که ابوعلی دوازده سال داشت به همراه خانواده در بخارا ، پایتخت سامانی می زیست و پدرش عبد الله نیز ‏دارای شغل و منصب دیوانی بود .‏

عبد الله فرزند خویش را نزد استادی به نام عبد الله ناتلی فرستاد تا نزد او معلومات خود را تکمیل کند . پیش از آن ‏هم ابوعلی علم فقه را از شخصی به نام اسماعیل زاهد فرا گرفته بود .‏

ابوعلی به حدی باهوش بود که گاهی در مطالب علمی وجوه تازه ای میافت به طوری که باعث تعجب استاد خود می ‏گشت . ناتلی نیز وی را تشویق به فراگیری علوم و دانش اندوزی میکرد و بدین گونه ابوعلی علم منطق را فرا گرفت و ‏بعد به تکمیل ریاضیات پرداخت .‏

ابوعلی سینا برای تکمیل و ارتقا معلومات خود چاره ای جز مداومت و کوشش خویش نداشت او طبیعیات و الهیات را ‏نزد خود خواند . او تمامی کتابهایی که در دسترسش قرار میگرفت سود می جست  و علم پزشکی را نیز خود به وسیله ‏کتابهای بزرگان و تجربیات عملی نزد خود فرا گرفت ‏

ابوعلی در جوانی حکمت ماوراء الطبیعه را نیز آموخت و هر کتابی که در این زمینه به دستش می رسید مطالعه و ‏تجزیه و تحلیل میکرد . روزی کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو را به دست آورد و شروع به مطالعه آن کرد اما هر چه ‏میخواند مفاهیم نهفته در آن را به دست نمی آورد  و باز از ابتدا می خواند تا اینکه بیش از بیست بار کاتب را خواند ‏اما هنوز مفهوم جملات کتاب را به درستی درک نمیکرد تا اینکه یک روز که از بازار بخارا عبور میکرد فروشنده ای ‏راه او را گرفت و کتاب فرسوده ای را به وی فروخت . وقتی شروع به خواندن کتاب کرد متوجه شد که کتاب نوشته ‏ابونصر فارابی و در مورد شرح اغراض ما بعید الطبیعه ارسطو است همان کتابی که هر چی ابوعلی رد آن اندیشیده ‏بود برایش مفهوم نشده بود .‏

در سال 375 هنگامی که ابوعلی سینا هجده سال داشت نوح دوم بر بخارا حکومت میراند  . روزی غلامان امیر به ‏دنبال وی آمدن تا برای معالجه امیر به بالین ی رهسپار شود .‏

ابو علی سینا سابقه بیماری و نشانه های بیماری را که در امیر ظاهر شده بود از ابن خالد -  پزشک مخصوص دربار  -  ‏پرسید .معلوم گشت که امیر از مدتی پیش دچار  درد و سوزش شدید معده و حالت تهوع شده و نیز بخشی از بدنش ‏لمس گشته . ابو علی از روی عوارض بیماری به بیماری امیر پی برد و با بررسی  ظروف مخصوص خوراک امیر  ‏بیماری امیر را مسمومیت ناشی از سرب اعلام کرد  و  اقدام به  درمان بیماری امیر کرد . ‏

ابوعلی در قبال معالجه امیر از وی خواست اجازه ورود و استفاده آزادانه  از کتابخانه سلطنتی بخارا را کرد  - چرا ‏که تنها شاهزادگان و بزرگان حق استفاده از ان را داشتند - و نوح ابن منصور نیز موافقت کرد .‏

این واقعه که در هجده سالگی ابوعلی سینا اتفاق افتاد فصل تازه ایی در علم اندوزی و کسب دانش برای وی گشوده ‏شد . کتابخانه بخارا کی از کاملترین کتابخانه های آن روزگار ایران به شمار میرفت و از اکثر کتابهای قدیمی و ‏کمیاب یک نسخه در آن موجود بود

روزی که ابن سینا به کتابخانه سلطنتی پا گذاشت ، شادی اش از دیدن کتابهای گوناگون موجود در آن بی حد و ‏حصر بود  . ابو علی با حرص و ولع  همه آنها را از نظر گذرانید و در طول سه سالی که ابو علی در آن کتابخانه بود و ‏به گفته یکی از شاگردانش دوره طلایی برای تکامل وی محسوب می شد را بگذراند و معلوماتش را در فقه عمیق تر ‏کند . همچنین در مورد ادبیات و موسیقی و زوایای مختلف انها به تجربه و تحقیق بپردازد . او توانست بر روی نقشه ‏های نجومی منجمان گذشته کار کند  ‏

ابو علی در سن بیست سالگی شروع به نوشتن کرد  و  مجموعه ای در ده جلد به نام حاصل و محصول را به رشته تحریر ‏در آورد بعد کتابی در باب اخلاق با عنوان البر و الائم - بی گناهی و گناه - نوشت ، نوشته بعدی وی کتابی در باب ‏فلسفه به نام حکمت عروضی در بیست و یک جلد می باشد ‏

هنگامی که ابوعلی سینا بیست و یک سال داشت . روزی در کتابخانه مشغول مطالعه بود که متوجه حریق در قسمت را ‏کتابخانه شد  . سعی ابوعلی و نگهبانان برای خاموش کردن آتش بی فایده بود و کتابها طعمه آتش قرا گرفت  بعد از ‏آتش سوزی که به روایاتی عمدی و توسط دشمنان ابوعلی در دربار صورت گرفته بود  در شهر شایعه کردند که خود ‏بوعلی کتابخانه را آتش زده که این موضوع نیز در امیر اثر کرد و سبب شد تا از ورود ابوعلی به بیمارستان و درمانگاه  ‏جلوگیری کنند . در همین حال پدر بوعلی نیز درگذشت وسبب شد تا بوعلی تصمیم به سفر گیرد و با دوست خود ‏ابوسهل مسیحی در سال  379 ترک دیار کرد و راهی مقصدی نا معلوم شد ‏

ابوعلی سینا پس از ترک پایتخت سامانی و گذشت نزدی به یک ماه در یکی از استراحتگاه های میان راه با مردی به ‏نام منصور بن عراق برخورد کرد کسی که خود از نجیب زادگان و اندیشمندان دربار خوارزم بود و ابن سینا را به ‏دربار خوارزم دعوت کرد  . در آن زمان دربار خوارزم تمامی دانشمندان و فرزانگان را به دربار خود دعوت ‏میکردند که به سبب وزیر فاضل ابن مامون  ابوالحسن احمد بن سهیلی بود که دانشمندان را در دربار خوارزم جمع ‏میکرد ‏

مرکز حکومت ابن مامون خوارزمشاه ، شهر گرکامج در ساحل رود جیحون بود  . در دربار خوارزمشاهیان ابوعلی ‏سینا و ابوسهیل به گرمی استقبال شدند ، و خود سهیلی وزیر خوارزمشاه   به پیشواز ایشان آمد  . پس از مدتی ‏استراحت با امیر ابن مامون دیدار کردند و او نیز به ایشان خوش آمد گفت ‏

ابو علی برای مدتی نزدیک به سیزده سال در گرگانج ماند و در طول این مدت وقت خود را به تدریس ، تحریر و ‏معالجه بیماران گذراند  . وی در این مدت کتابها و رسالات زیادی به رشته تحریر در آورد که از جمله آنها میتوان ‏رساله ای در مورد نبض به زبان فارسی ، رساله ای در مورد بیهودگی پیش بینی آینده بر اساس حرکت ستارگان به ‏زبان عربی  و قصیده ای در مورد منطق ، کتابی در باب فلسفه  به نام بقاء النفس الناطقه  و رساله ای در باب ‏افسردگی با نام حزن الاسبابه و بسیاری  بسیاری دیگر نوشت ‏

در این سالها ابوسهل همواره همرا بوعلی بود و دوستی بسیاری بین آنها پدید آمده بود . یک روز فرستاده ای از ‏سلطان محمود غزنوی خبر داد که خوارزمشاه باید تمامی دانشمندان خود را نزد او و به پایتخت غزنویان روانه کند ‏در این زمان بوعلی بر خلاف دیگر دانشمندان به غزنین نرفت و بعد از سیزده سال اقامت در گرگانج در زمستان سال  ‏‏392  به هراه دوست خود ابوسهل مسیحی شبانه از گرگانج گریخت . سلطان محمود از نیامدن ابن سینا ناراحت شده ‏و دستور میدهد تصاویر زیادی از وی کشیده برای فرمانروایان خراسان بفرستند وبرای دستگیری و تحویل او جایزه ‏بزرگی تعیین میکند .‏

ابو علی سینا ابتدا برای دیدن مادر خود راهی خراسان و شهر بخارا میشود . اما به زودی ماموران از برگشتن وی ‏باخبر میشوند و و او دوباره مجبور به فرار میشود  . و این بار همراه دوست خویش ابوسهیل راهی گرگان نزد سلطان ‏قابوس بن وشمگیر میشود در بین راه بر اثر طوفان شن دوست و همراه خود ابوسهل را از دست میدهد .ابوعلی سینا ‏بعد از طی مراحلی سخت وارد گرگان میشود که باخبر میشود سلطان قابوس توسط سپاهیانش کشته شده است ‏‏.ابوعلی سینا هنگام ورود به شهر مورد لطف و احترام زرین گیس دختر سلطان قابوس که مانند پدر دوستدار فضلا ‏بود قرار گرفت ‏

ابن سینا  اوایل سال 392 به گرگان رسیده بود در منزل شخصی به نام ابو محمد شیرازی سکنا گزیددر این دوران بود ‏که ابو عبیداله جوزجانی یکی از دانشجویان مستعد ابن سینا به خدمت او درآمد  و تا پایان عمر ابوعلی سینا ‏درخدمت او ماند . اوبعلی مدت یک سال در خانه ابو محمد ماند  . ی مطالب را به ابو عبید جوزجانی میگفت و او ‏مینوشت  و مطالبی  تحت عنوانهای الادویة القلبیه - دارویی برای قلب -  و اروزة فی الطب - قصیده ای در باب طب ‏‏-  و در همینجا بود که فکر تالیف کتابی به نام قانون در مورد طب در ذهن ابوعلی پیریزی شد .‏

ابوعلی در سال 393  عازم ری شد در این زمان  پادشاهان آل بویه در نواحی شمالی و مرکزی ایران سلطنت ‏میکردند ابن سینا به درخواست سیده خاتون ، زن فخر الدوله ، پادشاه ال بویه برای درمان فرزندش به ری رفت و ‏پس از درمان مجدالدوله که صرع داشت ریاست و سرپرستی بیمارستان ری را پذیرفت ‏

در سال 394 ابوعلی به خدمت شمس الدوله در آمد ، شمس الدوله که از بیماری قولنج رنج میبرد و پزشکان بیماری ‏وی را تشخیص نمیدادند توسط ابوعلی بهبود یافت  و سمت طبیب مخصوص امیر را گرفت و بعد از چند ماه به سمت ‏وزارت شمس الدوله منصوب گشت .‏

در طی سالهایی که در همدان گذرانید نوشتن کتاب قانون در سال  398 به پایان رسید  او در این دوران تعداد قابل ‏توجهی کتاب و رساله نوشت  . روز ها را صرف تدریس و طبابت در بیمارستان و رسیدگی به امور سیاست میکرد و ‏شب ها را صرف تحریر و تالیف کتاب و بعضا بحث و شب نشینی با اندیشمندان همدان میکرد .‏

در چهارمین سال وزارت قانونی برای کم کردن جیره غلامان و سپاهیان تدوین کرد که سبب شد سپاهیان علیه وی ‏شورش کنند . شمس الدوله برای راضی کردن سپاهیان ابوعلی را به خانه شخصی  به نام شیخ سعید ابن دخدوک  ‏تبعید کرد و فرمان او را جلوی چشم سپاهیان سوزاند . در دوران تبعید بود که ابوعلی کتاب شفا در مورد فلسفه و ‏نکات مثبت نظریات ارسطو نوشت ‏

بعد از مدتی بیماری امیر وخیم شد و ابوعلی را نزد وی آوردند  و بوعلی  سمت وزارت خود را از سر گرفت . در ‏همین ایام نامه ای از ابو ریحان بیرونی دریافت کرد که حاوی ده سوال بود که جواب آنها را در رساله ای به نام ‏الاجویه عن مسائل ابوریحان بیرونی نوشت ‏

بعد از مرگ شمس الدوله ابوعلی سینا با علاء الدوله دائی شمس الدوله که حاکم اصفهان بود مکاتبه کرد و خواستار ‏حضور در دربار وی شد که بعد از باخبر شدن سماء  الدوله جانشین شمس الدوله ، به جرم خیانت او را در زندان دژ ‏فرد جان در ناحیه فرهان زندانی کرد . ابوعلی کار نوشتن را در زندان نیز ادامه داد  در سال 402  علاء الدوله به ‏همدان حمله کرد ولی موفق به گرفتن دژ فرد جان نشد  . بعد از آن  سماء  الدوله ابن سینا را مورد عفو قرار داد و ‏او را به همدان باز گرداند . ولی بوعلی ماندن در همان را صلاح ندانست  و از همدان گریخت و راه اصفهان را در ‏پیش گرفت ‏

او در مدت زندان کتابهای الهدا فی الحکمت - راهنمای عقل - و کتابی دیگر با نام حی بن یقظان - زنده بیدار - را ‏به پایان رساند و رساله ای در باب قولنج و بیماری قلبی به رشته تحریر در آورد

در سال 403 ابو علی به اصفهان وارد شد وبه عنوان یکی از نزدیکان   علاء الدوله در آمد ‏

ابوعلی سینا در اصفهان کتاب شفا را به پایان رساند  . و بعد در سال های آخر عمر  تمامی تجربیات خود در زمینه ‏طب را در کتاب قانون نوشت  و کتاب ارزشمند  خود را کامل کرد ‏

در مهر 415 خبر حمله مسعود پسر سلطان محمود غزنوی به اصفهان رسید در همین هنگام  علاء الدوله با سپاهیان ‏خود از اصفهان خارج شد اوب علی نیز به همراه علاء الدوله از اصفهان خارج شد ولی کتابهایش در اصفهان ماند که ‏مورد تاراج غارتگران ترک قرار گرفت و بسیاری از آنها از بین رفت یا به غزنه منتقل شد ‏

علاء الدوله به سمت همدان حرکت کرد در این سفر ابوعلی به قلنج مبتلا شد  که جوزجانی به کمکش آمد ولی بوعلی ‏برای آنکه زودتر بهبود یابد میزان دارو را افزایش داد که سبب از بین رفتن قوای جسمی او گشت او در این زمان ‏کتابی در مورد اثبات خدا با نام حکمت المشرقین - فلسفه شرقی - که تقریبا نوعی وصیت نامه بود نوشت .‏

بعد از چندی بیماری ابن سینا شدت گرفت وی که چندین بار بر این بیماری در بدن دیگران غلبه کرده بود نتوانست ‏این بیماری را در خود درمان کند و در  هشتم آبان ماه 415 در شهر همدان رخت از جهان فانی بر بست  و او را در ‏همان شهر به خاک سپردن ‏

 

 

آثار ابن سینا :

 

به دلیل آنکه در آن عصر، عربی زبان رایج آثار علمی بود، ابن سینا و سایر دانشمندان ایرانی که در آن روزگار می‌زیستند ‏کتابهای خود را به زبان عربی نوشتند. بعدها بعضی از این آثار به زبانهای دیگر از جمله فارسی ترجمه شد.‏

افزون بر این، ابن‌سینا در ادبیات فارسی نیز دستی قوی داشته‌است. بیش از ۲۰ اثر فارسی به او منسوب است که از میان ‏آن‌ها انتساب دانشنامه علائی و رساله نبض بدو مسلم است. آثار فارسی ابن‌سینا، مانند سایر نثرهای علمی زمان وی، با ‏رعایت ایجاز و اختصار کامل نوشته شده‌است

آثار فراوانی از ابن‌سینا به جا مانده و یا به او نسبت داده شده که فهرست جامعی از آن‌ها در فهرست نسخه‌های مصنفات ‏ابن سینا آورده شده‌است. این فهرست شامل شامل ۱۳۱ نوشته اصیل از ابن سینا و ۱۱۱ اثر منسوب به او است. ‏

از مصنفات او: ‏

كتاب المجموع در یك جلد، كتاب الحاصل و المحصول در بیست جلد، كتاب البرّ و الاثم، در دو جلد، كتاب الشفاء، در هجده ‏جلد، كتاب القانون فى الطب، در هجده جلد، كتاب الارصاد الكلیه، در یك جلد، كتاب الانصاف، در بیست جلد، كتاب النجاه، در ‏سه جلد، كتاب الهدایه، در یك جلد، كتاب الاشارات، در یك جلد، كتاب المختصر الاوسط، در یك جلد، كتاب العلائى، در یك ‏جلد، كتاب القولنج، در یك جلد، كتاب لسان العرب فى اللغه، در ده جلد، كتاب الادویة القلبیه، در یك جلد، كتاب الموجز، در ‏یك جلد، كتاب بعض الحكمة المشرقیه، در یك جلد، كتاب بیان ذوات الجهه، در یك جلد، كتاب المعاد، در یك جلد، كتاب المبدأ ‏و المعاد، در یك جلد.‏

 رساله‏هاى او :‏

رسالة القضاء و القدر، رسالة فى الآلة الرصدیه، رسالة عرض قاطیغوریاس، رسالة المنطق بالشعر، قصائد فى العظة و ‏الحكمه، رسالة فى نعوت المواضع الجدلیه، رسالة فى اختصار اقلیدس، رسالة فى مختصر النبض به زبان فارسى، رسالة فى ‏الحدود، رسالة فى الاجرام السماویة، كتاب الاشاره فى علم المنطق، كتاب اقسام الحكمه، كتاب النهایه، كتاب عهد كتبه ‏لنفسه، كتاب حىّ بن یقطان، كتاب فى انّ ابعاد الجسم ذاتیة له، كتاب خطب، كتاب عیون الحكمه، كتاب فى انّه لا یجوز ان ‏یكون شى‏ء واحد جوهریا و عرضیا، كتاب انّ علم زید غیر علم عمرو، رسائل اخوانیه و سلطانیه و مسائل جرت بینه و بین ‏بعض العلماء.‏

فلسفه

• شفا ‏

• نجات ‏

• الاشارات والتنبیهات ‏

• حی بن یقظان ‏

 

ریاضیات

• زاویه ‏

• اقلیدس ‏

• الارتماطیقی ‏

• علم هیئت ‏

• المجسطی ‏

• جامع البدایع ‏

 

طبیعی

• ابطال احکام النجوم ‏

• الاجرام العلویة واسباب البرق والرعد ‏

• فضا ‏

• النبات والحیوان ‏

 

پزشکی

• قانون ‏

• الادویة القلبیه ‏

• دفع المضار الکلیه عن الابدان الانسانیه ‏

• قولنج ‏

• سیاسة البدن وفضائل الشراب 

• تشریح الاعضا ‏

• الفصد ‏

• الاغذیه والادویه ‏

کتاب قانون یک دایره المعارف پزشگی است که در ان تمام مبانی اصلی طب سنتی مورد بحث قرار کرفته‌است مانند :مبانی ‏تشریح/اناتومی/ مبانی علامت شناسی/سمیولوجی/داروشناسی وداروسازی و نسخه نویسی/فارماکولوجی/وغیره.کتاب ‏قانون در سال ۱۳۶۰ توسط مرحوم شرفکندی هژار از زبان عربی به زبان فارسی امروزی ترجمه شد وتوسط انتشارات ‏سروش منتشرگردید وتاکنون چندین بار تجدید چاپ شده‌است. کتاب قانون در دانشگاه‌های اروپایی وآمریکایی تادو قرن ‏پیش مورد استفاده پزشگان بوده وبه اکثر زبانهای دنیا ترجمه شده‌است. وبعد از انجیل بیشترین چاپ را داشته‌است. ‏افلاطون مغز و قلب و کبد رااز اعضای حیاتی بدن انسان ذکر کرده بود و لذا این اعضارا مثلث افلاطون /تریگونوم پلاطو/ ‏مینامیدند.ابن سینااعلام نمود که دوام وبفائ نسل انسان وابسته به دستگاه تولید مثل است ولذا جمع چهار عضو مذکور را ‏مربع ابن سینا/کوادرانگولا اویسینا / نامیدند. وی همچنین علاقه مند به تاثیرات اندیشه بر جسم بود و آثاری نیز در باب ‏روانشناسی دارد.‏

 

موسیقی

پورسینا تئوری‌دانی دارای دیدگاه‌های موسیقایی است. او مرد دانش و نه کنش در موسیقی بود ولی آنچنان از همین ‏دانش نظری سخن می‌راند که گویی در کنش نیز چیره دست است. گمان می‌شود پورسینا و فارابی بنیادگذاران نخستین ‏پایه‌های دانش هماهنگی(هارمونی) در موسیقی بوده‌اند. آثار موسیقایی پور سینا روی هم رفته پنج اثر مهم اوست که در ‏بخش‌هایی از آنها به موسیقی پرداخته شده:‏

• شفا ‏

• جوامع علم موسیقی ‏

• المدخل الی صناعة الموسیقی ‏

• لواحق ‏

• دانشنامه علایی ‏

• نجات ‏

• اقسام العلوم ‏

 

 : شاگردان ابن سینا


ابن سینا علاوه بر آثار خود چند شاگرد نیز تربیت کرد که هر کدام دانشمند بزرگی در زمان خود شدند. از میان شاگردان او این چندتن سرشناسترند

:

ابوالحسن بهمنیار بن مرزبان شاگرد بسیار معروف ابن سینا است که برخی از آثار او در دست است. وی از زردشتیات آذربایجان بود.ولی بعدها مسلمان شد و کنیهٔ ابوالحسن را برگزید. .چنانکه بسیاری از اراب تواریخ به این مطلب تصریح کرده اند و از نوشته‌های خود ابوالحسن بهمنیار از جمله التحصیل چنین مطلبی تایید می‌شود. یکی از کتاب‌های ابن سینا به نام المباحث بیشتر شامل جواب سؤالات او است.


ابوعبیدالله عبدالواحد بن محمد جوزجانی از سال ۴۰۳ هجری تا هنگام مرگ ابن سینا پیوسته در خدمت او بوده‌است و پس از مرگ او به گردآوری و تألیف آثار او پرداخت. تبحر او در ریاضیات بود.


ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی یکی دیگر از شاگردان مشهور ابن سینا است که رسالةالعشق را ابن سینا به نام او نوشت.وقتی نزاع علمی بوعلی سینا و ابوریحان بیرونی بر اثر برخی گفتارهای ابوریحان منقطع شد معصومی ادامهٔ بحث با ابوریحان را به عهده گرفت. مطالب معصومی به همراه اجوبه ابن سینا و سوالان و ردود ابی ریحان در کتابی به نام اسئله و اجوبه در ایران و لبنان چاپ شده است.


شیخ علی نسائی خراسانی یکی دیگر از شاگردان ابن سینا که ناصر خسرو هم در سفرنامه اش از وی نام می‌برد.

 

tak20.loxblog.com تک 20

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 28 صفحه بعد

موضوعات
استخاره/فال امروز

    استخاره آنلاين با قرآن کريم
    ???
    فال امروز
    ???
نرم افزار هاي مفيد
پيوندها